خنجر به دست ترک تو دارد سر نزاع
باید کنیم جان و دل خویش را وداع
از حمره و بیاض رخت آورم فرح
از این و آن اگرچه شود حاصل اجتماع
هم محو گشته پیش کلام تو صرف و نحو
هم نسخ گشته از خط مشکین تو رقاع
دادیم ملک دل به دو زلف و دو چشم تو
هر یک در او تصرفی آورده بالمشاع
کس کرده در معاملهٔ عشق کی زیان
از اشک و چهره سیم و زر آورده انتفاع
پرسیدم از کسی چه بود عقل پیش عشق
گفتا چه بوسهای است پس از لذّتِ جماع
زاهد بلنداقبال از عاشقی شدم
پندم مده ز عقل و میفزا مرا صداع
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با دل در احتسابم و با دیده در نزاع
از بیم روز هجر و نهیب شب وداع
سودای عشق بازی و قلب پس آمده
ننگ محققان ز کساد چنین متاع
از هم جدا دگر نتوان کرد عشق و دل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.