گنجور

 
بلند اقبال

نوشته حاشیه صفحه جمال توخط

که هر که پیش تودم زد زحسن کرده غلط

خط عذار تو داردخواص مهر گیاه

فزوده عشق ولی بررخت دمیده چوخط

به هر زمین که نشینم ز گریه دور از تو

به هر کنار روان گردد ازکنارم شط

چه حاجتش به می کوثر است وحور بهشت

ز دست دلبر بت روکس ار بگیرد بط

شنیده ام درمیخانه بسته گشته زنو

هنوز زاهد خود بین مگر نگشته سقط

چونی ز دردکشد بندبند من افغان

دمی که هجر تو را شرح می دهد بربط

ز آب وآتش چشم وجگر بلند اقبال

گهی بود چوسمندر گهی شود چون نط

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode