گهی که طره طرار او به تاب رود
ز دست من دل واز دل قرار و تاب رود
بگفت کز ره مهر آیمت شبی درخواب
بگفتمش که کجا چشم من به خواب رود
بگفتمی به منجم کی است وقت خسوف
بگفت آن بت مه رو چودرنقاب رود
شبیه زلف ورخ یار آیدم به نظر
به برج عقرب ومیزان چوآفتاب رود
مگر که گردش چشم توام دهد مستی
وگرنه پیش لبت نشئه از شراب رود
عجب مدار شود شهر اگر خراب از سیل
همی ز چشمه چشمم ز بسکه آب رود
رواست نالد اگر روز وشب بلند اقبال
ز بس که از تو به او جور بی حساب رود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای معشوق اشاره میکند و احساسات عمیق خود را نسبت به او بیان میکند. او از جذابیت و زیباییهای یار سخن میگوید و به دردی که از دوری او دارد اشاره میکند. شاعر به خواب و خیالاتش درباره معشوق پرداخته و در مورد اثر نگاه و حضور او بر روح و دلش تفکر میکند. همچنین، شاعر با اشاره به پدیدههای طبیعی مثل خسوف و سیل، نمایانگر احساسات و تب و تاب خود از عشق است. اساساً، این شعر ترکیبی از زیبایی، عشق و درد ناشی از دوری معشوق است.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات وقتی که موهای زیبای او به تندی به حرکت در میآید، قلب من آرامش و قرار خود را از دست میدهد.
هوش مصنوعی: او گفت که شب از راه عشق به سراغم میآید. من به او گفتم که چطور میتوانم چشمانم را به خواب بیاورم.
هوش مصنوعی: به منجم گفتم که کی زمان کسوف است، او جواب داد همانطور که چهره زیبای تو در پس نقاب پنهان میشود.
هوش مصنوعی: در نگاه من، چهره و پیچ و تاب موهای محبوب شبیه به برجهای عقرب و میزان است، همچون خورشید که به آرامی از آنجا عبور میکند.
هوش مصنوعی: اگر نگاه تو به من مستی ندهد، پس نوشیدن شراب هم در برابر لبهای تو هیچ اثری ندارد.
هوش مصنوعی: شگفتا اگر شهری ویران شود، زیرا چشمه چشمانم آنقدر آب دارد که مانند سیل جاری میشود.
هوش مصنوعی: جایز است که او از وضعیت خود شکایت کند، چون در روز و شب، اقبال به خاطر اینکه از تو به او ظلم بیشماری روا داشته شده، به شدت تحت فشار است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا که مهر تو با جان ز جسم ما برود
محبت ازلی کی چنین ز جا برود
میان اهل صفا گر ز آه خشم و عتاب
کدورتی بود آن هم به ماجرا برود
به دست عقل نباشد زمام عقل آری
[...]
ز ماهتاب جمالت ز ماه تاب رود
چه جای ماه سخن هم در آفتاب رود
تو آن دری که از پیش نظر اگر بروی
مرا ز دیده گریان در خوشاب رود
مکن به خونه دلم چشم سرخ زآنکه کسی
[...]
گمان مبر که دلم از سر وفا برود
وگر ز دوست به این خسته دل جفا برود
بجز صبا ره رفتن به کوی دوست که راست
مگر برای دل خسته ام صبا برود
زمین ببوسد و از من بگویدش جانا
[...]
چو دست بر سرِ زلفش زنم به تاب رَوَد
ور آشتی طلبم با سرِ عِتاب رَوَد
چو ماهِ نو رَهِ بیچارگانِ نَظّاره
زَنَد به گوشهٔ ابرو و در نقاب رود
شبِ شراب خرابم کُنَد به بیداری
[...]
هوای می به سر هر که چون حباب رود
عجب نباشد اگر در سر شراب رود
چو بخت خفته سوی ما به صد حیل آمد
ولی چو عمر گرامی به صد شتاب رود
ز بیدلان همه شب بشنود فسانه دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.