شوق تو به مشت پرم آتش زد و سر داد
پرواز من آیینهٔ امکان به شرر داد
از یک مژه شوقی که به آن جلوه گشودم
بر هر بن مو حیرتم آغوش دگر داد
صد چاک زد آیینه ز جوهر به گرببان
اظهارکمال اینقدرم داد هنر داد
ما بیخبران رنگ اثر باخته بودیم
از رفتن دلگرد خرام که خبر داد
شب مصرعی از خاطر من گشت فراموش
حسرت چقدر یادم از آن موی کمر داد
ضبط نفسم قابل دیدار برآورد
آن ریشه که دل کاشته بود آینه برداد
زان صبح بناگوش جنون کرد نسیمی
هر موج ازبن بحر گریبان به گهر داد
یک ذره ندیدم که به طاووس نماند
نیرنگ خیالت به هزار آینه پر داد
از بس عرقآلود تمنای تو مردم
چون ابر غبارم به هوا جبههٔ تر داد
عمری زتحیر زدم آیینه به صیقل
تا دقت فکرم مژه خواباند و نظر داد
بیدل چمنستان وفا داغ طرب بود
رنگم به شکستی زد و پرواز سحر داد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب نخل تجلی به گلستان تو بر داد
هر موی مرا ذوق تماشای دگر داد
میخواست حیا بند نهد بر نگهم لیک
شوق آمد و مژگان مرا بال نظر داد
در حسن چه شایسته رسولی که لبت را
[...]
در مشرب من صبح چه گویم چه اثر داد
این شیر مرا غوطه به دریای شکر داد
از رفتن چون ندهم پشت به دیوار
آسوده شد از سنگ درختی که ثمر داد
شوریده نمی خواست اگر عشق جهان را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.