چو صبحم دماغ میآشام نیست
نفس میکشم فرصت جام نیست
دو دم زندگی مایهٔ جانکنیست
حق خود ادا میکنم وام نیست
تبسم به حالم نظرکردن است
در آن پسته جز مغز بادام نیست
به هرجا برد شوق میرفته باش
نفس قاصدانیم پیغام نیست
جنون در دل از بیدماغی فسرد
هواهاست در خانه و بام نیست
غبار جسد عزمها داشتهست
کر این جامه رفت از بر احرام نیست
مپرسید از دلکه ماکیستیم
نشان میدهد آینه نام نیست
دل از ربط فقر و غنا جمعدار
شب وروز با یکدگررام نیست
تلاش جهان چشم پوشیدنست
سحر نیزتا شام جز شام نیست
دو بال است از بیضه تا آشیان
کمین پرافشاندن آرام نیست
چوزنجیرپیوند هم بگسلید
تعلق فغان میکند دام نیست
درآتش فکن بیدل این رخت وهم
تو افسردهای کارکس خام نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به شهر اندرش خواب و آرام نیست
نشستش به جز با دد و دام نیست
کرا زامر ملک اندر آرام نیست
مبارک تر از نام او نام نیست
پدر گفت کاین رای پدرام نیست
تو خُردی, ترا رزم هنگام نیست
به از نام نیکو دگر نام نیست
بد آنکس که نیکو سرانجام نیست
بگفت این زمان جای آرام نیست
مرا جز به گنجینه دژکام نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.