ای فدای جلوهٔ مستانهات میخانهها
گرد سرگردیدهٔ چشمت خط پیمانهها
سوخت باهم برق بیپروایی عشق غیور
خواب چشم شمع و بالین پر پروانهها
گردباد ایجادکرد آخر به صحرای جنون
بر هوا پیچیدن موی سر دیوانهها
رازعشق ازدل برونافتاد و رسواییکشید
شد پریشانگنج تا غافل شد از ویرانهها
عاقبتدر زلف خوبان جای آرایش نماند
تختهگردید از هجوم دل دکان شانهها
تا رسد خوابی به فریاد دماغ ما چوشمع
تا سحر زین انجمن باید شنید افسانهها
جوهرکین خندهمیچیند بهسیمای حسد
نیست برهم خوردن شمشیر بیدندانهها
تاطبایع نیستمألوف،انجمنویرانه است
ناقص افتدخوشه چونبیربط بالددانهها
خلقگرمی داشتشرم چشمپرخاشی نبود
عرصهٔ شطرنج شداز بیدریاین خانهها
نا توانی قطعکن بیدل ز ابنای زمان
آشنایکس نگردند این حیا بیگانهها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر نمیپیچند از تیغ اجل دیوانهها
گوش بر آواز سیلابند این ویرانهها
از نفس افتاد موج و بحر از شورش نشست
همچنان زنجیر میخایند این دیوانهها
نعمت دنیای دون پرور به استحقاق نیست
[...]
بس که سودا آورد بازار و شهر و خانهها
ترسم آخر شهر گردد دشت از دیوانهها
کی گشایش را بود ره در دل فرزانهها؟
دشت را هرگز نگنجانیده کس در خانهها
آن قدر فیضی که صاحبخانه از مهمان برد
[...]
بیلبت شد سنگباران بر لب پیمانهها
میپرستان خاک میلیسند در میخانهها
هرکه ما را سوخت شمعی بر مزار خویشتن
آید این آواز از خاکستر پروانهها
از معلم کودکان گیرند تعلیم جنون
[...]
سوختم در یاد شمع عارض جانانهها
بر هوا دارد غبارم شوخی پروانهها
باده تا افروخت شمع عارضش را میکند
موج می بیتابی پروانه در پیمانهها
هیچگه بیآه دودی از دل ما برنخاست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.