گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بیدل دهلوی

ا‌ی داغ کمال تو عیان‌ها و نهان‌ها

معنی به نفس محو و عبارت به زبان‌ها

خلقی به هوای طلب گوهر وصلت

بگسسته چو تار نفس موج، عنان‌ها

بس دیده که شد خاک و نشد محرم دیدار

آیینهٔ ما نیز غباری‌ست از آن‌ها

تا دم زند از خرمی گلشن صنعت

حسن از خط نو خیز برآورده زبان‌ها

دریاد تو هویی زد و بر ساغر دل ریخت

درد نفس سوخته سر جوش فغان ها

آنجا که ‌سجود تو دهد بال خمیدن

چون تیر توان جست به پرواز کمان‌ها

توفان غبار عدمیم آب بقا کو

دریا به میان محو شد از جوش کران‌ها

پیداست به میدان ثنایت چه شتابد‌

دامن ز شق خامه شکسته‌ست بیان‌ها

تا همچو شرر بال گشودم به هوایت

وسعت ز مکان گم شد و فرصت ز زمان‌ها

بیدل نفس سوختهٔ ما چه فروشد

حیرت همه‌جا تخته نموده‌ست دکان‌ها

 
 
 
اهلی شیرازی

از بس که خورم بر جگر از طعنه سنان‌ها

خون شد جگر ریش من از زخم زبان‌ها

دانی که چه بس تیر نهان خورده‌ام از تو

پیش آی که تا باز دهم با تو نشان‌ها

من با تو چه گویم که زمانی که تو آیی

[...]

اسیری لاهیجی

ای عشق تو آتش زده در خرمن جان‌ها

وز سوز غمت سوخته دل‌ها و روان‌ها

خون شد دل عشاق ز دست الم عشق

شرح غم عشق تو برونست ز بیان‌ها

از شوق جمال تو دل چرخ پرآتش

[...]

فصیحی هروی

ای شانه‌کش طره نعت تو زبانها

وی دانه‌کش خرمن مدح تو بیانها

صائب تبریزی

کم نیست جگرداری پیران ز جوان‌ها

کار دم شمشیر کند پشت کمان‌ها

مفتاح نهانخانه اسرار، خموشی است

تا چند بگردی چو زبان گرد دهان‌ها؟

گویایی جان‌هاست به گفتار تو موقوف

[...]

بیدل دهلوی

ای آینهٔ حسن تمنای تو جان‌ها

اوراق گلستان ثنای تو زبان‌ها

بی‌زمزمهٔ حمد تو قانون سخن را

افسرده چو خون رگ تار است بیان‌ها

از حسرت گلزار تماشای تو آبست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه