گنجور

 
بیدل دهلوی

چه دولت است نشاط تجدد اندوزی

دماغ اگر نشود کهنه از نو آموزی

نعیم و خلد برین‌ گرد خوان استعداد

قناعت است ولی تا کرا شود روزی

به نور فطرت ازین مهر و مه چه افزاید

چراغ دهر خمش‌ گیر اگر دل افروزی

فراهم است ز مژگان اگر نهی برهم

به پیش چشم تو اسباب راحت اندوزی

به سایهٔ علم سرنگونی مژه باش

جز انفعال درین عرصه نیست فیروزی

چو صبح شور در آفاق می‌توان افکند

به یک نفس زدنی‌ گر خموشی آموزی

ندارد این ستم آباد ما و من بیدل

لباس عافیتی غیر لب بهم دوزی