دلدار قدح برکف، ما مرده ز مخموری
آه از ستم غفلت، فریاد ز مهجوری
سرمایهٔ آگاهی گر آینهداریهاست
در ما و تو چیزی نیست نزدیکتر از دوری
از نسخهٔ ما و من تحقیق چه خواندکس
تا نام و نفس باقیست آیینه و بینوری
زبن یک دو نفس هستی صد سنگ به دل بستم
ویرانه قیامت چید بر خوابش ز معموری
تا چند ببالد کس چون آبله خون در دل
از پوست برون آورد ما را غم مستوری
رفع مرض غفلت از خلق چه امکانست
خورشید هم اینجا نیست بیعلت شبکوری
بیقدری نعمت چیست آسانی تحصیلش
گر حرص عسل خواهد پیش آی به زنبوری
در مشربکمظرفان بیمغزی فطرت بود
پرکرد صدا آخر پیمانهٔ منصوری
هرکارکه پیش آید انگارکه منکردم
زین بیش مجو طاقت در عالم معذوری
در دانهکشی مردیم چون مور ز حرص آخر
در خاک سیه بردیم هنگامهٔ مزدوری
ملکیست شکست دل از ساز وفا مگسل
مو چین دگر دارد در کاسهٔ فغفوری
همنسبتی بیدل ما را به جنون انداخت
ما غفلت و او فطرت، ما ظلمتی او نوری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان ناچاری و غفلت انسانها در زندگی میپردازد. شاعر با استفاده از استعارهها و تصاویر زیبا، احساس ستم در برابر غفلت و دوری از آگاهی را توصیف میکند. او از اهمیت آگاهی و درک درست از زندگی صحبت میکند و به وجود فاصلههای عمیق میان انسانها اشاره دارد. همچنین، به چالشهای درونی و بیرونی که باعث غفلت و نادانی میشوند، میپردازد و عباراتی درباره سختیهایی که انسانها در مسیر شناخت خود دارند، بیان میکند. در نهایت، شاعر به ارتباط میان جنون و فطرت اشاره میکند و غفلت را مانع درک نور معرفت میداند.
هوش مصنوعی: محبوب با جام در دست، ما در اثر میخاری جانمان را از دست دادهایم. آه از بیتوجهی، فریاد از تنهایی و دوری.
هوش مصنوعی: اگر آگاهی و دانش در درون ما مانند یک آینه عمل کند، باید بدانیم که هیچ چیز در واقع نزدیکتر از فاصلهای که بین ما و دیگران وجود دارد، نیست.
هوش مصنوعی: از آنچه که از وجود و هویت ما آموختهاید، چه فایدهای میبرید؟ تا زمانی که نام و روح باقی هستند، مانند آیینهای هستید که بدون نور میباشد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره میکند که وجود انسان به دو نفس محدود است، اما در دل خود بار سنگینی از دردها و مشکلات را حمل میکند. همچنین او به به تصویر کشیدن وضعیتی میپردازد که تلاش و کوششهای انسان موجب ساخت و ساز دنیایی جدید در دل و ذهنش میشود و در عین حال، به ویرانیها و نابودیهایی که حول او وجود دارد نیز اشاره دارد. به طور کلی، تصویرسازی شاعر نمایانگر تقابل بین وجود و ویرانی، شادابی و تلخی است.
هوش مصنوعی: چندین بار باید در دل خود به خاطر درد و رنجی که داریم، به آرامش برسیم و به دیگران نشان دهیم که چه احساسی داریم؟ ما همواره با غم و اندوه زندگی کردهایم و باید این احساس را از خود دور کنیم.
هوش مصنوعی: رفع بیماری غفلت از مردم چه ممکن است، وقتی که حتی خورشید نیز در اینجا نیست و دلیل روشنی برای این تاریکی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: نعمت به خودی خود ارزش زیادی ندارد اگر بدانی به راحتی به دست میآید. اگر کسی بخواهد از شیرینی زندگی لذت ببرد، باید مانند زنبور عسل برای به دست آوردن آن تلاش کند.
هوش مصنوعی: در نادانی و بیفکری افرادی که توانایی درک عمیق مسائل را ندارند، صدای خالی و بیمحتوا به گوش میرسد؛ مانند اینکه ظرفی کمظرفیت پر از صدا باشد، ولی در واقع هیچ Substanceی ندارد.
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که هر چیزی که در زندگی به وقوع میپیوندد، به گونهای انگار من مسئول آن هستم. بنابراین، در این دنیای پر از چالش و سختیها، بیشتر از این از من انتظار نداشته باشید که بتوانم تحمل کنم.
هوش مصنوعی: ما مانند مورچگان از شدت حرص و طمع به سختی تلاش کردیم و در نهایت در ناامیدی و بیثمر بودن، در خاک سیاه رخت برمیبندیم.
هوش مصنوعی: کسی که دلش از عشق و وفا شکسته است، نباید به کسی که دیگر احساسات متفاوتی دارد، چیزی بگوید یا به او آسیبی برساند. دل او از درد و رنج پر شده و باید به احساساتش احترام گذاشت.
هوش مصنوعی: ما به خاطر همنوعی با بیدل دیوانه شدهایم. ما در غفلت و نادانی هستیم، در حالی که او به فطرت و ذات خود آگاه است. ما در تاریکی به سر میبریم و او در روشنایی زندگی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بر سر هر سنگی از لعل لبت نوری
وز شورش زلف تو در هر طرفی سوری
در حسن بهشت تو در زیر درختانت
هر سوی یکی ساقی هر سوی یکی حوری
از عشق شراب تو هر سوی یکی جانی
[...]
ای برگ گل سوری! از خار مکن دوری
از خار مکن دوری، ای برگ گل سوری!
آن را که تو منظوری در چشم جهان ناید
در چشم جهان ناید آن را که تو منظوری
ای دوست به دستوری در پای تو می میرم
[...]
من قبله بدل کردم، تا کی بود این کوری؟
جویای لقا گشتم، تا چند ز مهجوری؟
گویند که: نتوان دید آن یار گرامی را
آری نتوان دیدن تا غافل و مغروری
ای بحر چنین ساکن، دلها ز تو شد ایمن
[...]
ای برگ گل سوری از خار مکن دوری
از خار مکن دوری ای برگ گل سوری
ای مخفی کافوری از پنبه مکن دوری
از پنبه مکن دوری ای مخفی کافوری
در پرده مستوری والا نتواند بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.