من قبله بدل کردم، تا کی بود این کوری؟
جویای لقا گشتم، تا چند ز مهجوری؟
گویند که: نتوان دید آن یار گرامی را
آری نتوان دیدن تا غافل و مغروری
ای بحر چنین ساکن، دلها ز تو شد ایمن
صد موج بلا خیزد آن لحظه که در شوری
در عشق زبون گردی، انباز جنون گردی
گر قیصر و خاقانی، گر خسرو و فغفوری
ای عشق، عجایب ها در وصف تو می دانم
هم نایی و هم نایی، طنبوری و طنبوری
گفتم: ز چه مستی تو؟ گفتا: ز چه می پرسی؟
از باده منصوری، نی از می انگوری
قاسم، همه دولتها در وصلت آن یارست
در ماتم جاویدی، گر غافل ازین سوری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به بیان احساسات عاشقانه و عذاب فراق میپردازد. او از تغییر قبلهاش سخن میگوید که نشاندهندهی ناامیدیاش از دیدن معشوق است. جستجو برای ملاقات را بینتیجه میداند و به عدم توانایی در دیدن یار بهخاطر غفلت و تکبر اشاره میکند. شاعر به آرامش ظاهری دلها اشاره میکند که در حقیقت از طوفان بلا درون خبر ندارد. عشق را با جنون و حیرت آمیخته میداند و بر ویژگیهای عجیب و حیرتانگیز عشق تأکید میکند. در نهایت، او عشق را بزرگترین دولتها میداند و به تراژدی جدایی و عذاب ناشی از غفلت از این عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: من مسیر خود را تغییر دادم، آیا این بیراهی تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟ در پی دیدار او هستم، اما تا کی باید از دوری رنج ببرم؟
هوش مصنوعی: میگویند نمیتوان یار عزیز را مشاهده کرد، مگر زمانی که انسان غافل و مغرور باشد.
هوش مصنوعی: ای دریا، تو که آرام و ساکن هستی، دلها از تو در اماناند؛ ولی به محض اینکه بخواهی شور و هیجان بگیری، امواج خطرناک متولد میشوند.
هوش مصنوعی: اگر در عشق کنجکاو و پر از شوق و علاقه باشی، به جنون و دیوانگی میرسی. فرقی نمیکند که تو در مقام عظیمترین پادشاهان باشی یا شاعران بزرگ؛ عشق همه را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: ای عشق، من درباره تو شگفتیهای زیادی میدانم. تو همصدا و همنوا هستی، مانند ساز و طنبوری که صداهای مختلف را تولید میکند.
هوش مصنوعی: گفتم: دلیل مستیات چیست؟ گفت: چرا سوال میپرسی؟ من از بادهای که خاص است مستم، نه از شراب معمولی.
هوش مصنوعی: قاسم، تمام حکومتها به خاطر پیوند با آن محبوب در حال اندوه و ناراحتی هستند، اگر از این واقعه غافل باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بر سر هر سنگی از لعل لبت نوری
وز شورش زلف تو در هر طرفی سوری
در حسن بهشت تو در زیر درختانت
هر سوی یکی ساقی هر سوی یکی حوری
از عشق شراب تو هر سوی یکی جانی
[...]
ای برگ گل سوری! از خار مکن دوری
از خار مکن دوری، ای برگ گل سوری!
آن را که تو منظوری در چشم جهان ناید
در چشم جهان ناید آن را که تو منظوری
ای دوست به دستوری در پای تو می میرم
[...]
ای برگ گل سوری از خار مکن دوری
از خار مکن دوری ای برگ گل سوری
ای مخفی کافوری از پنبه مکن دوری
از پنبه مکن دوری ای مخفی کافوری
در پرده مستوری والا نتواند بود
[...]
دلدار قدح برکف، ما مرده ز مخموری
آه از ستم غفلت، فریاد ز مهجوری
سرمایهٔ آگاهی گر آینهداریهاست
در ما و تو چیزی نیست نزدیکتر از دوری
از نسخهٔ ما و من تحقیق چه خواندکس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.