گنجور

 
جلال عضد

ای برگ گل سوری! از خار مکن دوری

از خار مکن دوری، ای برگ گل سوری!

آن را که تو منظوری در چشم جهان ناید

در چشم جهان ناید آن را که تو منظوری

ای دوست به دستوری در پای تو می میرم

در پای تو می میرم ای دوست به دستوری

پیداست که مخموری از باده دوشینه

از باده دوشینه پیداست که مخموری

در پرده مستوری مستی نتوان کردن

مستی نتوان کردن در پرده مستوری

شادیم به رنجوری با نرگس بیمارت

با نرگس بیمارت شادیم به رنجوری

خورشید به مزدوری خط داد به رخسارت

خط داد به رخسارت خورشید به مزدوری

سر تا به قدم نوری ای شمع جهان آرا

ای شمع جهان آرا سر تا به قدم نوری

تو مستی و معذوری گر خون دلم ریزی

گر خون دلم ریزی تو مستی و معذوری

آن عارض کافوری از مشک سیه بنما

از مشک سیه بنما آن عارض کافوری

افکند غم دوری در جان جلال آتش

در جان جلال آتش افکند غم دوری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

ای بر سر هر سنگی از لعل لبت نوری

وز شورش زلف تو در هر طرفی سوری

در حسن بهشت تو در زیر درختانت

هر سوی یکی ساقی هر سوی یکی حوری

از عشق شراب تو هر سوی یکی جانی

[...]

قاسم انوار

من قبله بدل کردم، تا کی بود این کوری؟

جویای لقا گشتم، تا چند ز مهجوری؟

گویند که: نتوان دید آن یار گرامی را

آری نتوان دیدن تا غافل و مغروری

ای بحر چنین ساکن، دلها ز تو شد ایمن

[...]

نظام قاری

ای برگ گل سوری از خار مکن دوری

از خار مکن دوری ای برگ گل سوری

ای مخفی کافوری از پنبه مکن دوری

از پنبه مکن دوری ای مخفی کافوری

در پرده مستوری والا نتواند بود

[...]

بیدل دهلوی

دلدار قدح برکف‌، ما مرده ز مخموری

آه از ستم غفلت‌، فریاد ز مهجوری

سرمایهٔ آگاهی گر آینه‌داریهاست

در ما و تو چیزی نیست نزدیکتر از دوری

از نسخهٔ ما و من تحقیق چه خواندکس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه