گنجور

 
بیدل دهلوی

ز خودداری نفس می‌زد تب و تاب چراغ من

در آتش تاختم چندان‌که شد هموار داغ من

سواد عالم اسباب ‌کو صد دشت پردازد

تغافل ‌کم فضایی نیست در کنج فراغ من

گل جمعیت رنگم پریشان ‌کرد ناکامی

مگر گرد سرت ‌گردم ‌که بندد دسته باغ من

خیالت در دل هر ذره گم کرده‌ست اجزایم

غبار خود شکافد هرکه می‌خواهد سراغ من

اگر صد سال چون یاقوت خورشیدم به سرتابد

نگه در سایهٔ مژگان نخواباند چراغ من

به‌پاس نشئهٔ عجز از تعلق برنمی‌آیم

مباد از چیدن دامن بلند افتد دماغ من

به هر بوس و پیامم سرفرود آید چه حرف است این

تو تا نگشوده‌ای لب ‌کج نمی‌گردد ایاغ من

چه نیرنگ است بیدل برق دیرستان الفت را

که من می‌سوزم و بوی تو می‌آید ز داغ من

 
 
 
بابافغانی

مجو ای دل بخور از بهر ترتیب دماغ من

مگر آگه نیی شبهای هجر از درد و داغ من

دلم کز داغ هجران شد سیه منما ره وصلش

که هرگز سوی بستان ره نخواهد بر در زاغ من

به داغ بی کسی ز انسان گرفتارم که گر سوزم

[...]

صائب تبریزی

به هم پیوسته از بس در حریم سینه داغ من

تماشایی ندارد رنگ از گلگشت باغ من

چنان از آفتاب عشق می جوشد دماغ من

که پهلو می زند با چشمه خورشید داغ من

مرا برده است وحشت از جهان آب و گل بیرون

[...]

اسیر شهرستانی

بهار سوختن بخشیده سامانی به داغ من

که هر سو شعله ای گلدسته می بندد ز باغ من

عجب رسواییی سر در پی گمنامیم دارد

شود هر نقش پا آیینه راه سراغ من

صبا بیگانه بود از رنگ و بوی گلشن هستی

[...]

سیدای نسفی

گذشتی مست با غیر و زدی آتش به داغ من

کجا رفتی بیا ای شبنم گلهای باغ من

به سوی کلبه من پاگذار و خانه روشن کن

پریده رنگ چون پروانه از روی چراغ من

به هر جا می روم بوی کباب آید ز اعضایم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سیدای نسفی
بیدل دهلوی

به‌هر جا پرتو حسنت برافروزد چراغ من

سیاهی افکند در خانهٔ خورشید داغ من

به بو یی زپن بهارم وا نشد آغوش استغنا

عیار شرم‌گیرید از تریهای دماغ من

به رنگ نشئهٔ می‌ رفته‌ام زین انجمن اما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه