چون کاغذ آتشزده مهمان بقاییم
طاووس پر افشان چمنزار فناییم
هر چند به سامان اثر بیسر و پاییم
چون سبحه همان سر به کف دست دعاییم
شوخی سر و برگ چمن آرایی ما نیست
یکسر چو عرق جوهر ایجاد حیاییم
واماندهٔ عجزیم سر و برگ طلب کو
چون آبلهٔ پا همه تن آبله پاییم
کم نیست اگر گوش دلیل خبر ماست
از دیدن ما چشم ببندید صداییم
آیینهٔ تحقیق مقابل نپسندد
تا محرم آغوش خودیم از تو جداییم
بی سعی جنون راه به مقصد نتوان برد
بگذار که یک آبله از پوست برآییم
کو ساز نگاهی که به یک سیر گریبان
دلدار نقابی که ندارد نگشاییم
فرداست که یکتایی ما نیز خیال است
امروزکه در سجده دوتاییم، دوتاییم
آیینهٔ اسرار غنا پردهٔ خاکست
تا سرمه نگشتن همه آوازگداییم
پیش که درّد هوش گریبان تحیر
دل منتظر فرصت و فرصت همه ماییم
در دشت توهم جهتی نیست معین
ما را چه ضرور است بدانیمکجاییم
بر طبع شرر خفّت فرصت نتوان بست
در طینت ما سوخت دماغیکه بناییم
بیدل به تکلف اثری صرف نفسکن
عمریست تهی کاسهتر از دست دعاییم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی وجود و هویت انسانی و تجارب درونی میپردازد. شاعر به تصویرسازی زیبایی از طبیعت و احساسات انسانی میپردازد و تناقضات موجود در زندگی را نشان میدهد. وضعیت ناپایداری که انسان در آن قرار دارد، به نوعی به سرنوشت و هویت ما اشاره میکند.
شاعر با استفاده از تصاویری مانند طاووس، چمن، سبحه و آبله به عمق وجود و روح بشر پرداخته و نشان میدهد که انسانها در جستجوی معنا و حقیقت هستند. همچنین، توصیفاتی از جنون و حیرت در زندگی مطرح میشود و بیان میکند که از درد و ناکامیهای خود بیخبر نیستند.
در نهایت، شاعر به ناکامیها و ضعفهای انسان اشاره کرده و میگوید که زندگی همچون سیر در گمنامی است و تلاشها ممکن است بیثمر باشد. او به ما یادآوری میکند که همه ما در جستجوی هدف و شناخت خود هستیم و باید به زندگی و لحظههای آن بیاندیشیم.
هوش مصنوعی: ما مانند کاغذی هستیم که در آتش سوخته، به طور موقتی وجود داریم و در نهایت از بین خواهیم رفت، درست همانطور که طاووس با پرهای بازش در چمنزار درخشنده است، اما این زیبایی نیز گذراست.
هوش مصنوعی: اگرچه به ظاهر وضعیت ما نامرتب و آشفته است، اما از درون همانند تسبیحی هستیم که دعا به دست داریم و با تمرکز و معنویت به خدا متصل هستیم.
هوش مصنوعی: شوخی و بازی در زیبایی چمن کار ما نیست; ما تماماً مانند رنگ و جوهر خود، نشانهای از حیا و وقار هستیم.
هوش مصنوعی: ما در طلب چیزی هستیم که به آن رسیدهایم و همچون کسی هستیم که در برابر ناتوانیاش ایستاده، مانند کسی که پاهایش زخم شده و در تمام بدنش نشانههایی از آن زخم وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر گوشتان به سخن ما باشد، دیدن ما اهمیت چندانی نخواهد داشت، چرا که ما صدایی برای شنیدن داریم.
هوش مصنوعی: تابش حقیقت در آینه، تا زمانی که در آغوش هم نیستیم، برای ما خوشایند نیست. ما از هم دوریم و این جدایی را نمیپسندیم.
هوش مصنوعی: بدون تلاش و جنون، نمیتوان به هدف رسید. بگذار بمانیم و به مرور زمان تغییر کنیم، حتی اگر این تغییر کوچک باشد.
هوش مصنوعی: بیا ساز و نغمهای را بیافرینیم که در آن با یک نگاه، دلبر را به خود جذب کنیم و بدون اینکه پردهپوشی میان ما باشد، او را درک کنیم.
هوش مصنوعی: فردا ما به یکتایی و وحدت حقیقی خواهیم رسید، ولی امروز که در حال عبادت هستیم، همچنان دو وجود مختلف به نظر میرسیم.
هوش مصنوعی: آیینهٔ اسرار نشاندهندهٔ عمق زیباییها و رازها است که برای ما انسانها پوشیده مانده است. ما در این دنیای مادی و خاکی زندانی هستیم و هر روز در جستجوی شادی و زیبایی از طریق آواز و هنر، به سوی آسمان و حقیقت پیش میرویم.
هوش مصنوعی: در برابر کسی که دچار درد و حیرت شده، دل منتظر فرصتی است که آن فرصت، تمام وجود ما را دربر گرفته است.
هوش مصنوعی: در دشت خیال، هیچ مسیری مشخص نیست. پس چه نیازی داریم بدانیم در کجا قرار داریم؟
هوش مصنوعی: در طبیعت ما، به خاطر شرارتی که داریم، نمیتوان به راحتی فرصت را محدود کرد؛ زیرا آنچه را که ساختهایم، با وجود آتش و حرارت آن، سوخته است.
هوش مصنوعی: بیدل میگوید که بهجای اینکه خود را درگیر ظواهر و تشریفات کنیم، لازم است به خود درونیمان بپردازیم. سالها پشت سر هم، ما درواقع از دعا و درخواستهای واقعیمان خالی هستیم، انگار که دستمان از خواستههایمان تهیتر از یک کاسه است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مائیم عیاران و عیاران مائیم
بر دیده مشتری قدم میسائیم
سرگشته در این عرصه ایام چو ماییم
فرزین صفت ای شاه به کوی تو گداییم
دردیست مرا در دل بیچاره و عمریست
تا از رخ جان پرورت ای دوست جداییم
هستی تو طبیب دل پردرد ضعیفم
[...]
ما عاشق و مستیم و طلبکار خدائیم
ما باده پرستیم و از این خلق جدائیم
بر طور وجودیم چو موسی شده ازدست
بی پا و سر آشفته و جویای لقائیم
روحیم که در جسم نباشد که نباشیم
[...]
خیزید حریفان که به میخانه درآییم
سلخ رمضان است به می روزه گشاییم
درد سرتسبیح و تراویح شد آخر
گلبانگ زنان رخ به در میکده ساییم
هر زنگ که از صوم ریا آینه دل
[...]
ما عاشق دیوانه و سرمست لقائیم
نه زاهد سالوسی و نه شیخ مرائیم
نه عاقل و هشیار نه دیوانه و مستیم
حیران جمال رخ بیچون و چرائیم
مست می وصلیم و نه مخمور فراقیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.