صورت وهم به هستی متهم داریم ما
چون حباب آیینه بر طاق عدم داریم ما
محملماچونجرس دوشتپشهایدلاست
شوق پندارد درین وادی قدم داریم ما
آنقدر فرصتکمین قطع الفتها نهایم
عمر صبحیم از نفس تیغ دو دم داریم ما
میتوان از پیکرما یکجهان محرابریخت
همچوابرو هرسر مو وقف خم داریم ما
دل متاعی نیستکز دستش توان انداختن
گرهمه خون نقش بندد مغتنم داریم ما
شوخ چشمی رنج استسقاء ارباب حیاست
هرقدر نظاره میبالد ورم داریم ما
گر بهخود سازدکسی سیر وسفر درکارنیست
اینکه هرسو میرویماز خویش رم داریمما
رنگها دارد بهار عالم بیرنگ عشق
حسن اگر خواهد دویی آیینه هم داریم ما
حیرتما حسنرا افسون مشق جلوههاست
همچوآیینه بیاضی خوش قلم داریم ما
گر نباشد اشک، خجلت هم تلافی میکند
بهر عذر چشم تریک جبهه نم داریم ما
دیدهٔحیران سراغ هرچهخواهی میدهد
خلقی از خود رفته و نقش قدم داریم ما
چند باید بود زحمتپرور ناز امید
بیدل از سامان نومیدی چهکم داریم ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نام خود را تا به رسوایی علم داریم ما
از ملامتکی به دل یک ذره غم داریم ما
از قناعت بود ما را دستگاه همتی
چون هما در ظل بال خودکرم داریم ما
بر امید آنکه یابیم از دهان او نشان
[...]
کی ز جور دهر کم فرصت الم داریم ما
چون تو را داریم از دشمن چه غم داریم ما
ما اسیران با گرفتاری ز بس خو کردهایم
هر کجا در خاک دامی نیست رم داریم ما
کم مبادا از سر ما نقش داغ و مد آه
[...]
قامتی در زیر بار عشق خم داریم ما
نغمهای از ساز دل بی زیر و بم داریم ما
خاکساری نیست کم از دستگاه اعتبار
بوریای فقر همچون تخت جم داریم ما
ساز بیآهنگ ما مطبوع طبع کس نشد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.