دو روزی گو به خون گل کرده باشد چشم نمناکم
تری تا گم شد از خاکم ز هر آلودگی پاکم
گزند هستی باطل علاجی نیست جز مرگش
ز بیتاثیری اقبال سم گل کرده تریاکم
هوا تازی به خاک ذلتم پامال میدارد
اگر سویگریبان روکنم سرکوب افلاکم
ز صد مستی قناعت کردهام با یاد مژگانی
دماغگردن مینا بلند است از رگ تاکم
مزار کشتهٔ تیغ تبسم عالمی دارد
سحر خندد غباری هم اگر برخیزد از خاکم
پرافشان میروم چون صبح ممکن نیست آزادی
چه سازم ، از قفس فرسودههایِ سینهٔ چاکم
ز بیدندانی ایام پیری نعمتم این بس
که فارغ دارد از فکر و خیال رنج مسواکم
طلسمی بستهام چون شمع ، کو خلوت ، کجا محفل،
ز رویم رنگ اگر شویند هستی تا عدم پاکم
کمند کس حریف صید آزادم نمیگردد
املها رشته درگردن کم است از سعی فتراکم
اگر رنگم پرافشانم اگر بومست جولانم
به هر صورت ، فضولی دستگاهِ طبعِ بیباکم
نمیسوزم نفس بیهوده در تدبیر جمعیت
دمِ فرصتگُسِل دارم ، مَنَش ناچار دلّاکم
به حرف و صُوتِ این محفل ، ندارم نسبتی بیدل
خموشی کردهام ، روشن چراغِ کنجِ ادراکم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات و اندیشههای عمیق خود درباره زندگی، مرگ و آزادی میپردازد. او از حالتی رنجآور و گاهی دلنشین صحبت میکند و به تنهایی و سکوت خود اشاره میکند. زندگی را به نوعی قفس میبیند و یادآور میشود که تنها راه رهایی از رنجها مرگ است. او به زیبایی و زشتی دنیا مینگرد و نشان میدهد که در این دنیا با وجود مشکلات و ناامیدیها، لحظات زیبایی نیز وجود دارد. احساساتی چون حسرت، قناعت و سوگ را به تصویر میکشد و در نهایت به این نتیجه میرسد که باید به آرامش درون رسید و به دور از دغدغههای جمعی زندگی کرد.
هوش مصنوعی: دو روزی بگذار تا اشک چشمم مانند خون گل شود، زیرا زمانی که از خاک خود پاک شوم، دیگر هیچ آلودگی نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: هستی و مشکلات آن بیفایدهاند و درمانی جز مرگ برای آن وجود ندارد، زیرا بخت و اقبال من به قدری ناتوان است که من به تریاک پناه میبرم.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به احساس ذلت و فشار ناشی از شرایط سرشار از ناامیدی و ظلم اشاره میکند. او میگوید که اگر برای نجات و بیرون آمدن از این وضعیت تلاش کند، ممکن است به مشکلات و فشارهای بیشتری برخورد کند. این تصویر نشان دهنده دشواریهایی است که فرد در مواجهه با شرایط سخت زندگی با آن روبروست.
هوش مصنوعی: من از شوق و خوشحالی به یاد آن مژههای زیبا قناعت کردهام. به یاد میآورم که زیبایی و دلربایی آن مینا، به اندازه بلندیاش در گردن، در خاطر من باقی مانده است.
هوش مصنوعی: مزار کسی که به خاطر لبخندش جانش را از دست داده، جاذبهای خاص دارد. حتی اگر غباری هم از خاکش بلند شود، باز هم نشانهای از زیبایی و سحر آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: من با شور و شوقی همانند صبح در حال حرکت هستم، اما آزادی برای من ممکن نیست. از قفس بیطراوت دلهای زخمیام چه میتوانم بکنم؟
هوش مصنوعی: با دندان نداشتن در دوران پیری، بزرگترین نعمت من این است که دیگر نیازی به فکر کردن و نگرانی درباره زحمت مسواک زدن ندارم.
هوش مصنوعی: من بهگونهای زندگیام را ترتیب دادهام که مانند شمع در یک خلوت سوزانم؛ اگر دنیای بیرونی به من نگاه کند، محفل شلوغی نمیبینید. اگر رنگ و بویی از من بگیرند، من به حالت عدم برمیگردم و پاک و فارغ از همه چیز میشوم.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند مرا در دام خود بیندازد، زیرا من آزاد هستم و این موجب میشود که کوششها و تلاشم برای فرار از این دامها بیشتر شود.
هوش مصنوعی: اگر رنگ و جلوهام را بروز دهم یا اگر بر بوم زیبایی حرکت کنم، در هر حالت، کنجکاوی و جسارت طبیعت خویش را نشان میدهم.
هوش مصنوعی: من در تلاش برای جلب نظر مردم نمیسوزم، چون میدانم که در زمان مناسب میتوانم به خواستهام برسم و به همین خاطر به خودم اطمینان دارم.
هوش مصنوعی: در این جمع، به گفتهها و صداهایش ارتباطی ندارم. من در سکوت به سر میبرم و در گوشهای از ذهنم روشنایی را حفظ کردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر میرم نخواهد کم شد آب چشم نمناکم
بهر سو چشمه خواهد روان شد از سر خاکم
بامیدی که جا در پهلویش سازم شدم راضی
که ریزد خون من چون صید و بر بندد بفتراکم
شدم از خاکساران در میخانه وه کآخر
[...]
غبار آلود عصیان بس که شد جان هوسناکم
سرشک شمع گردد مهره گل بر سر خاکم
ز خواب نیستی در حشر از آن سربر نمی آرم
که می ترسم کند گرد خجالت زنده در خاکم
چه به از شهپر توفیق باشد مرغ بی پر را
[...]
نماید چون جرس در راه شوق شوخ بیباکم
طپیدنهای دل از رخنه های سینهٔ چاکم
به اهل درد حاجت نیست زاد ره پس از مردن
که از پهلوی نقد داغ، گنجی در ته خاکم
رگ ابری شود خونبار بر روی هوا پیدا
[...]
حکایتها که بعد از من تو خواهی گفت با خاکم
کنون تا زندهام بینی بگو با جان غمناکم
به راهت ای شکارافکن منم آن ناتوان صیدی
که خونم را بحل سازم اگر بندی به فتراکم
مبادا غافلم دانی که من از حسرت عشقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.