گنجور

 
بیدل دهلوی

دو روزی گو به خون گل کرده باشد چشم نمناکم

تری تا گم شد از خاکم ز هر آلودگی پاکم

گزند هستی باطل علاجی نیست جز مرگش

ز بی‌تاثیری اقبال سم گل کرده تریاکم

هوا تازی به خاک ذلتم پامال می‌دارد

اگر سوی‌گریبان روکنم سرکوب افلاکم

ز صد مستی قناعت کرده‌ام با یاد مژگانی

دماغ‌گردن مینا بلند است از رگ تاکم

مزار کشتهٔ تیغ تبسم عالمی دارد

سحر خندد غباری هم اگر برخیزد از خاکم

پرافشان می‌روم چون صبح ممکن نیست آزادی

چه سازم ، از قفس فرسوده‌هایِ سینهٔ چاکم

ز بی‌دندانی ایام پیری نعمتم این بس

که فارغ دارد از فکر و خیال رنج مسواکم

طلسمی بسته‌ام چون شمع‌ ، کو خلوت ، کجا محفل،

ز رویم رنگ اگر شویند هستی تا عدم پاکم

کمند کس حریف صید آزادم نمی‌گردد

امل‌ها رشته درگردن‌ کم است از سعی فتراکم

اگر رنگم پرافشانم اگر بومست جولانم

به هر صورت ، فضولی دستگاهِ طبعِ بیباکم

نمی‌سوزم نفس بیهوده در تدبیر جمعیت

دمِ فرصت‌گُسِل دارم ، مَنَش ناچار دلّاکم

به حرف و صُوتِ این محفل ، ندارم نسبتی بیدل

خموشی‌ کرده‌ام ، روشن چراغ‌ِ کنجِ ادراکم

 
 
 
فضولی

اگر میرم نخواهد کم شد آب چشم نمناکم

بهر سو چشمه خواهد روان شد از سر خاکم

بامیدی که جا در پهلویش سازم شدم راضی

که ریزد خون من چون صید و بر بندد بفتراکم

شدم از خاکساران در میخانه وه کآخر

[...]

صائب تبریزی

غبار آلود عصیان بس که شد جان هوسناکم

سرشک شمع گردد مهره گل بر سر خاکم

ز خواب نیستی در حشر از آن سربر نمی آرم

که می ترسم کند گرد خجالت زنده در خاکم

چه به از شهپر توفیق باشد مرغ بی پر را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
جویای تبریزی

نماید چون جرس در راه شوق شوخ بیباکم

طپیدنهای دل از رخنه های سینهٔ چاکم

به اهل درد حاجت نیست زاد ره پس از مردن

که از پهلوی نقد داغ، گنجی در ته خاکم

رگ ابری شود خونبار بر روی هوا پیدا

[...]

طبیب اصفهانی

حکایت‌ها که بعد از من تو خواهی گفت با خاکم

کنون تا زنده‌ام بینی بگو با جان غمناکم

به راهت ای شکارافکن منم آن ناتوان صیدی

که خونم را بحل سازم اگر بندی به فتراکم

مبادا غافلم دانی که من از حسرت عشقت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه