زبن سجدهٔ خود دار تفاخر چه فروشم
در راه تو افتاده سرم لیک به دوشم
چون موجگهر پای من و دامن حیرت
سعی طلبی بود که کرد آبله پوشم
تغییر خیالی دهم و بگذرم از خویش
بر رنگ سواد است جنون تازی هوشم
خرسندی اوهام ز اسرار چه فهمد
آنسوی یقین مژده رساندهست سروشم
مجبور ترددکدهٔ وهم چه سازد
روزی دو نفس بال فشان است بهگوشم
چیزی ز من و ما بنمایم چه توان کرد
گرم است دکان آینه داری بفروشم
زبن بزم به جز زحمت عبرت چه کشد کس
طنبور تقاضای همین مالش گوشم
چون دیدهٔ آهو رمی افروخت چراغم
کز دامن صحرا نتوان کرد خموشم
دور است به مژگان بلند تو رسیدن
من سرمه نگشتم چهکنمگر نخروشم
بیدل چو خم می چقدر دل به هم آید
تا من به گداز آیم و با خویش بجوشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق خود سخن میگوید. او به ناچاری خود در برابر عشق و جذبه معشوق اشاره دارد. او زانوی شکستهاش در راه عشق را به تصویر میکشد و تا حدی از خودگذشتگی را نشان میدهد. شاعر به تلاطم و حیرت درونی خود، مانند موجی در دریا، پرداخته و به جستجوی حقیقت و فهم میپردازد. او میگوید که در این مسیر، سرنوشت و خود را تغییر میدهد و غمها و وسوسهها را بررسی میکند. در نهایت، احساس ناتوانی خود را در دستیابی به معشوق و عشق راستین بروز میدهد و به جستجوی عمیقتر من و وجود خود میپردازد.
هوش مصنوعی: به خاطر سجدهای که با افتخار انجام دادی، خودت را بزرگنجسته کن. من در راه تو سرم را بر زمین گذاشتم، اما بار سنگینی را بر دوشم حس میکنم.
هوش مصنوعی: من در تلاش برای رسیدن به هدف خود، مانند موجی که در دریا حرکت میکند، پای خود را در آب زدم و در عین حال دامن حیرت را به خود گرفتم که این کوشش باعث شد به افکار و احساسات عمیقتری پی ببرم.
هوش مصنوعی: من به طور خیالی خود را تغییر میدهم و از وجود خود میگذرم، چرا که دیوانگی عشق مانند رنگ سیاه بر روح و ذهن من سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: خوشحالی از خیالات و تصورات، چه ارتباطی با اسرار واقعی دارد؟ آن طرف یقین، تنها کسی که میداند، بشارت دهندهای بوده است.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به وضعیت خاص خود اشاره میکند که در آن به خاطر خیالات و اندیشههای خود، دچار تردید و سردرگمی شده است. او در انتظار روزی است که دو نفس او آزادانه و با قدرت ابراز وجود کنند و پیامشان را به گوش او برسانند. این بیان نشاندهنده حس نیاز به آزادی و رهایی از قید و بندهای ذهنی است که مانع از تحقق اهداف و آرزوهای او میشود.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم چیزی از خودم و دیگران نشان دهم، چه کاری میتوانم انجام دهم؟ دکان فروش آینه داغ است و میخواهم آنها را بفروشم.
هوش مصنوعی: در میهمانی، جز درد و رنج چه چیزی به یاد میآوریم؟ هیچکس به جز من، آواز موسیقی را نمیشنود و من تنها به یاد همان موضوعات دردناک هستم.
هوش مصنوعی: وقتی که چشمان آهو نور و شعلهای را روشن کردند، چراغی در دلم روشن شد و از اینرو، نمیتوانم از دامن صحرا آرام و بیصدا باشم.
هوش مصنوعی: به خاطر بلند و زیبای چشمان تو، رسیدن به تو برای من خیلی دشوار است. حتی اگر چشمهایم را به سرمه بیارایم، باز هم نمیدانم چه کار باید بکنم تا بتوانم به تو نزدیک شوم.
هوش مصنوعی: بیدل وقتی خم میشود، چقدر دلها به هم نزدیک میشوند تا من دچار ذوب شوم و با خودم به وجد آیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زین پس سر آن نیست که من زهد فروشم
ساقی، قدحی ده که به روی تو بنوشم
جایی که نیرزد به جوی دین درستم
این توبه صد جای شکسته چه فروشم؟
بس پیر خرابات که دیدم به شفاعت
[...]
عشقت چو ستم کرد و جفا بر تن و توشم
از ناله و زاری نتوان کرد خموشم
من عاشق آن گوشهٔ چشمم، به رفیقان
پیغام بده تا: ننشینند به گوشم
ساقی، بده آن جام و ز من جامه برافگن
[...]
تا چند بشادی می غمهای تو نوشم
از خلق جهان کسوت سودای تو پوشم
هر چند که زلفت دل من گوش ندارد
من سلسله ی زلف ترا حلقه بگوشم
عیبم مکن از دود دلم در جگر افتاد
[...]
شکر است که سجّاده درافتاد ز دوشم
تا من نتوانم که دگر زهد فروشم
دل هر نفسم پند همی داد که هش دار
المنّة لِلّه که نه دل ماند و نه هوشم
زین پس من و رندی و سر کوی خرابات
[...]
از شش جهتم شکوه زند موج خموشم
در زهر زنم غوطه و سرچشمهٔ نوشم
سر تا به قدم عیبم و از دوستی خویش
عیبی نشناسم کزان پرده نپوشم
بر خلق نخواهم که زنم ناصیهٔ خویش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.