گنجور

 
بیدل دهلوی

ز بس لبریز حسرت دارد امشب شوق دیدارم

چکد آیینه‌ها بر خاک اگر مژگان بیفشارم

تغافل زبن شبستان نیست بی‌عبرت چراغانی

مژه خوابیدنی دارد به چندین چشم بیدارم

بنای نقش پایم در زمین نارساییها

به دوش سایه هم نتوان رساندن دست دیوارم

غبار عالم کثرت نفس دزدیدنی دارد

وگرنه همچو بو از اختلاط رنگ بیزارم

زبان حالم از انصاف عذر ناله می‌خواهد

گران جانتر ز چندین‌کوهم و دل می‌کشد بارم

ضعیفی شوخی نشو و نمایم برنمی‌دارد

مگر از روی بستر ناله خیزد جای بیمارم

چو خاشاکم نگاهی در رگ خواب آشیان دارد

خدایا آتشین رویی‌کند یک چشم بیدارم

مگر آهی‌کندگل تا به پرواز آیدم رنگی

که چون شمع از ضعیفی رنگ دزدیده‌ست منقارم

وفا سر رشته‌اش صد عقد الفت درکمین دارد

ز بس درهم‌گسستم سبحه پیداکرد زنارم

جنون صبحم از آشفتگیهایم مشو غافل

جهانی را ز سر وا می‌توان‌کردن به دستارم

ز شرم عیب خود چشم از هنر برداشتم بیدل

به درد خار پا داغست چون طاووس‌ گلزارم

 
 
 
فرخی سیستانی

دلا باز آی تا با تو غم دیرینه بگسارم

حدیثی از تو بنیوشم نصیبی از تو بردارم

دلا گرمن به آسانی ترا روزی به چنگ آرم

چو جان دارم ترا زیرا که بی تو خوارم وزارم

دلا تا تو زمن دوری نه درخوابم نه بیدارم

[...]

عبدالقادر گیلانی

بخواب مرگ خواهم شد مکن ای بخت بیدارم

که من دور از درش امشب زعمر خویش بیزارم

خلافست اینکه می گویند باشد آرزو در دل

مرا در دل بود بد خوی و چندین آرزو دارم

نه آخر عاشقان باری زخوبان رحمتی بینند

[...]

سوزنی سمرقندی

خر خمخانه را ناسور پیدا گشت و بیطارم

بنیش از سقبه آن ناسور در یکهفته بردارم

چو خر شاعر بود بیشک که بیطاری کند شاعر

چه داند آن خر شاعر که من شاعر نه بیطارم

ز تسعیر خر شاعر بسازم خمره مرهم

[...]

مجیرالدین بیلقانی

نصیحت می‌کنم دل را که دامن درکش از یارم

چو با دل بر نمی‌آیم به رنج دل سزاوارم

اگر معزولم از وصلش ندارم غم بحمدالله

که در دیوان هجرانش منم تنها که بر کارم

من از وی بر خورم گویی کس این هرگز نیندیشد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مجیرالدین بیلقانی
اثیر اخسیکتی

چو من عادت چنین دارم که غم را شادی انگارم

به بیماری چنان کآمد تو هم می‌دار تیمارم

به درد تازه هر ساعت مرا مشغول خود می‌کن

از این بیکار کم داری دمی بیکار مگذارم

به یک غم ابلهی باشد که از عشق تو بگریزم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه