گنجور

 
بیدل دهلوی

چشم وا کردم به چندین رنگ و بو ساغر زدم

از مژه طرف نقاب هر دو عالم بر زدم

ساز پروازی دگر زین دامگاهم رو نداد

چون نفس از دست بر هم سوده بال و پر زدم

فرصت هستی ورق ‌گرداندنی دیگر نداشت

این قدرها بس که مژگانی به یکدیگر زدم

حاصل دل نیست جز دست از جهان برداشتن

انتخابی بود نومیدی کزین دفتر زدم

خودگدازی‌ها نسیم مژدهٔ دیدار بود

سوختم چندان ‌که بر آیینه خاکستر زدم

داد پیری وحشت از کلفت سرای هستی‌ام

قامت از بار هوس تا حلقه شد بر در زدم

تا قناعت شد کفیل نشئهٔ آسودگی

جمع ‌گردید آبرو چندان ‌که من ساغر زدم

شبنم من ماند خلوت‌پرور طبع هوا

از خجالت نقش آبی داشتم‌ کمتر زدم

معرفت در فکر کار نیستی افتادنست

سیر جیب ذره‌ کردم آفتابی سر زدم

گردم از اوج کلاه بی‌نشانی هم گذشت

یک شکست رنگ ‌گر چون صبح دامن بر زدم

قابل درد تو گشتن داشت صد دریا گداز

آب‌ گردیدم ز شرم و فال چشمی تر زدم

بیدل از افسردگان حیرتم‌، تدبیر چیست‌؟

گر همه دریا کشیدم ساغر کوثر زدم

 
 
 
نظیری نیشابوری

شب در بتخانه ای را با دو چشم تر زدم

کعبه در لبیک آمد حلقه تا بر در زدم

همچو مرغ تیزپر رفتم به سوی آفتاب

آنقدر کز گرمیش آتش به بال و پر زدم

ظرف من سربسته بود و سیل بخشش تندرو

[...]

صائب تبریزی

غوطه در آتش زدم از آب حیوان سر زدم

سنگ بر آیینه اقبال اسکندر زدم

جز در دولتسرای دل درین عبرت سرا

بانگ نومیدی برآمد هر در دیگر زدم

آن سپند کلفت آلودم در آتشگاه عشق

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
طغرای مشهدی

برنیاوردم سری از کهنه اوراق فلک

پشت دستی همچو ماه نو برین دفتر زدم

پی نمی بردم به مقصد، بی سفر کردن ز خویش

همچو آب از خود گذشتم، غوطه در گوهر زدم

فیاض لاهیجی

در ره او هر دو عالم را به یکدیگر زدم

نه فلک را درنوردیدم که دامن بر زدم

بر در دولت سرای یأس رفتم شب به عجز

باز می‌شد تا در فیض سحر من در زدم

زخم‌های دل به این بی‌طاقتی چون به شود!

[...]

بیدل دهلوی

بیخودی‌ کردم ز حسن بی حجارش سر زدم

از میان برداشتم خود را نقابی بر زدم

وحشتم اسباب امکان را به خاکستر نشاند

چون‌ گل از پرواز رنگ آتش به بال و پر زدم

سینه لبریز خراش زخم ناخن ساختم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه