گنجور

 
بیدل دهلوی

به سعی ضعف ‌گرفتم ز دام خویش نجستم

بس است این که طلسم غرور رنگ شکستم

ز بس که سرخوشم از جام بی‌نیازی شبنم

بهار شیشه به رویم شکست و رنگ ببستم

سراغ گوشهٔ امنی نداشت وادی امکان

چو گرد صبح به صد جا شکستم و ننشستم

گذشت همت ازین نه هدف به نیم تغافل

کمان ناز که زه کرده بود صافی شستم

ز بس که می‌برم افسوس ازین محیط ندامت

حباب آبله دارد چو موج سودن دستم

به این ادب فلکم‌گردهد عروج ثریا

همان ز خجلت بالیدگی چو آبله پستم

نبود جوهر پرواز دستگاه سپندم

ز درد بی پر و بالی قفس به ناله شکستم

دلیل عجز رسا نیست حیرتم به خیالت

ز بس‌ کمند نظرحلقه بست آینه بستم

به رنگ آینه کز شخص غیر عکس نبیند

به عین وصل من بی‌خبر خیال پرستم

کراست شبهه در ایجاد بی تعین بیدل

همان‌که در عدمم دیده‌اند بودم و هستم

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

خراب کرد به یک بار خواب نرگس مستم

خبر دهید به جانان که دل برفت ز دستم

ز بس که این دل خون گشته در دوید به چشمم

نایستاد دلم تا میان خون ننشستم

هزار شب رود و من به خواب چشم نبندم

[...]

اوحدی

اگر به مجلس قاضی نموده‌اند که: مستم

مرا ازان چه تفاوت؟ که رند بودم و هستم

مرا چه سود ملامت؟ به یاد بادهٔ روشن

که پند کس ننیوشم کنون که توبه شکستم

اگر چه گوشه گرفتم ز خلق و روی نهفتم

[...]

بابافغانی

قدح بیار که من خانه سوز و دیر پرستم

ز جام جرعه چه خیزد سرقرابه شکستم

گهی شکایت مستی و گاه طعنه ی توبه

نرسته ام ز زبانها بهر طریق که هستم

بمجلسی که رسیدم سپند بودم و آتش

[...]

سحاب اصفهانی

امید مهر به هر کس که بود جز تو گسستم

به صد امید وفائی که دل به مهر تو بستم

برای بستن عهدی که از نخست شکستی

چه عهدها که به عهد تو سست عهد شکستم

اگر چه نیست امیدی به عهد سست تو اما

[...]

یغمای جندقی

نگاه کن که نریزد دهی چو باده به دستم

فدای چشمِ تو ساقی به‌هوش باش که مستم

کنم مصالحه یکسر به صالحان می کوثر

به شرطِ آنکه نگیرند این پیاله ز دستم

ز سنگِ حادثه تا ساغرم درست بماند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه