فهم حقیقت من و ما را بهانهام
خوابیده است هر دو جهان در فسانهام
چون بوی غنچهای که فتد در نقاب رنگ
خون میخورد به پردهٔ حسرت ترانهام
پاک است نامهٔ سحر ازگرد انتطار
قاصد اگر درنگ کند من روانهام
بر دوش آه محمل دل بسته است شوق
چون سبحه میدود به سر ریشه دانهام
زبن بزم غیر شمع کسی را نسوختند
دنیاست آتشی که منش در میانهام
چندی تپید شعلهٔ امید و داغ شد
چون شمع بال سوخته بود آشیانهام
عجزم چو سایه بر در دیر و حرم نشاند
یک جبههٔ نیاز و هزار آستانهام
آشفته نیست طرهٔ وضع تحیرم
یارب به جنبش مژه مپسند شانهام
در موج حیرتی چو گهر غوطه خوردهام
محو است امتیاز کران و میانهام
عنقا به بینشانی من میخورد قسم
نامی به عالم نشنیدن فسانهام
لبریزم آنقدر ز تمنای جلوهای
کز شرم گر عرق کنم آیینه خانهام
تا پر فشاندهام قفس و آشیان گم است
بیدل چو بویگل بهکمین بهانهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم منی و خانه تو چشم خانهام
حقالقدوم تو گهر دانه دانهام
چون مردمان خانه چشمم میان آب
از بس که آب دیده گرفتهست خانهام
اکنون که زیر ران تو رام است رخش حسن
[...]
رنگین شده است بس که ز خونین ترانهام
مرغان غلط کنند به گل آشیانهام
هر پاره از دلم در توحید میزند
یک نقش بیش نیست در آیینهخانهام
دل خوردن است قسمتم از گرد خوان چرخ
[...]
گمنام بس که همچو وفا در زمانهام
کس جز شکست راه نیابد به خانهام
عمریست چون نفس به تپیدن فسانهام
از عافیت مپرس دل است آشیانهام
در قلزمی که اوج و حضیضش تحیر است
موج خیالم و به خیالی روانهام
آهم چو دود آتش یاقوت گل نکرد
[...]
با آنکه در قلمرو هستی یگانهام
بر گوش روزگار، گران چون فسانهام
نه دشمنم به پهلوی خود جا دهد نه دوست
در آب همچو موج و در آتش زبانهام
هرجا که دام وا شود آنجا مجاورم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.