خارج آهنگی ندارد سبحه و زنار ما
میدود مرکز همان سر بر خط پرگار ما
از ادبپروردگان یاد تمکین توایم
موی چینی میفروشد ناله درکهسار ما
سعی ماچون شمعبیتاب هوای نیستیست
تا پر رنگیست از خود میکند منقار ما
گرهمهمخمل شودخواببهار اینجاتراست
سایهٔ گل پر عرقریزست درگلزار ما
تا نگه رنگ تأمل باخت پروازیم و بس
چون سحر تاکی شودشبنم قفس بردارما
بویگل مفت تأملهاستگر وامیرسی
نبضواری در نفس پر میزند بیمار ما
ذرهایم از خجلت سامان موهومی مپرس
اندک هرچیز دارد خنده بر بسیار ما
شهرترسواییماچون سحرپوشیدهنیست
گل ز جیب چاک میبندند بر دستار ما
از ازل آشفتگی بنیاد تعمیر دلیم
مویمجنون چیدن است از سایهٔ دیوارما
یأس پیری قطعکرد از ما امید زندگی
بسکه خمگشتیم افتاد از سر ما بار ما
همچوعکس آب تشویش ازبنای ما نرفت
مرتعش بودهستگویی پنجهٔ معمار ما
در خور هرسطر بیدل باید ازخود رفتنی
جادهها بستهست بر سر قاصد از طومار ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به بیان حالاتی از وجود و درونیات انسان میپردازد. شاعر از بیصدایی و نداشتن آهنگ در زندگی خود شکایت دارد و به دنبال معانی عمیقتری از وجود است. او به تلاش و سختیهای خود در زندگی اشاره میکند و به ناتوانی در بیرون آمدن از بحرانهای احساسی و اجتماعی اشاره دارد.
شاعر به زیبایی و ظرافتهای زندگی، همچون گلها و بهار، اشاره میکند و میگوید که در عین حال، احساس ناکامی و یأس نیز در او وجود دارد. او از سردرگمی و بیثباتی در زندگی سخن میگوید و به دشواریهای برقراری ارتباط با دیگران و با خود اشاره میکند.
این شعر به نوعی تلاش شاعر را برای یافتن معنا و هدف در زندگی و یادآوری زیباییها در دل درد و رنج نشان میدهد.
هوش مصنوعی: سبحه و زنار بیرونی هیچ آهنگی ندارند، در حالی که ما در مرکز خود، سر را بر خط دایرهای که مانند پرگار میچرخد، حرکت میکنیم.
هوش مصنوعی: ما از آن افرادی هستیم که ادب و فرهنگ را آموختهایم، و در دل خود میدانیم که تو از زیبایی و جذابیت خاصی برخورداری. در بین گریهها و دردهایی که در دل داریم، به تنهایی و غمهای کوهستانی اشاره میکنیم.
هوش مصنوعی: تلاش ما مانند شمعی است که از بیتابی به خاطر نبودن خود رنج میبرد. تا زمانی که روشن و پرنور است، میکوشد که اثر خود را بر جای بگذارد.
هوش مصنوعی: اگر همه چیز در خواب بهاری و نرم شود، اینجا سایه گل با زیبایی و طراوت، به یا به شکل عرقریز در باغ ما جا دارد.
هوش مصنوعی: ما تا زمانی که تأمل و فکر را از دست بدهیم پرواز نمیکنیم و فقط همین. باید منتظر بمانیم و ببینیم که آیا شبنم قفس ما را برمیدارند یا نه.
هوش مصنوعی: عطر گل نشانهای از تفکر و تأمل است؛ اگر به اوج و کمال برسید، آن روحیان در دل بیمار ما به تپش میافتند.
هوش مصنوعی: ما تنها یک ذره کوچک هستیم و نباید دربارهٔ نظم و ترتیب خیالی ما سوال کنی. هر چیز کمی که داریم، خود را به شکلی میخنداند و به همان اندازه ما را هم نادیده میگیرد.
هوش مصنوعی: شهرت رسوایی ما چون سحر پوشیده نیست، گل از جیب چاک میبندند بر سر ما. این جمله به معنای این است که رسوایی و بدنامی ما مانند سحری پنهان نیست و به راحتی قابل مشاهده است، و با این حال، این رسوایی مانند گلی که از جیب بیرون آمده، به عنوان زینتی بر سر ما قرار میگیرد. به این ترتیب، شخص احساس میکند که در حالی که بدنامیاش بر همگان روشن است، هنوز هم به نوعی به آن افتخار میکند یا آن را میپذیرد.
هوش مصنوعی: از آغاز زندگی، دل من در حال بلبل ماندن و تعمیر بوده است و مانند مجنون، در پی چیدن موهایم از سایه دیوار هستم.
هوش مصنوعی: از ناامیدی پیری دیگر امید به زندگی در ما باقی نمانده است. آنقدر خم شدهایم که بار زندگیامان از روی دوشمان افتاده است.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن وضعیتی اشاره دارد که در آن همواره بینظمی و اضطراب وجود دارد. به نوعی نشان میدهد که ذات و اساس وجود ما، همانند تصویری از آب که همیشه در حال تلاطم است، ناپایدار و متلاطم است. گویی دست معمار زندگی ما این وضعیت را شکل داده و باعث ایجاد این تشتت و بیقراری شده است.
هوش مصنوعی: هر سطر از اشعار بیدل نیاز به سفری درونی دارد و راهها برای رساندن پیام به دست فرستنده بسته شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پردهی دیگر مزن جز پردهی دلدار ما
آن هزاران یوسف شیرینِ شیرینکار ما
یوسفان را مست کرد و پردههاشان بردرید
غمزهی خونیِ مست آن شهِ خمارِ ما
جان ما همچون سگانِ کوی او خونخوار شد
[...]
کار ما جز فکر مردن نیست دور از یار ما
وه که یار ما ندارد هیچ فکر کار ما
روی در دیوار غم شبها به سر بردن چه سود
گرنه آن مه بر زند یک شب سر از دیوار ما
چند خود را پیش ما قیمت نهی ای پارسا
[...]
ای شکرخا کرده شُکرت طوطی گفتار ما
شکر توست الحمدلله همچو طوطی کار ما
قلبِ رویاندوده را گر امتحان ز آتش کنی
جز سیهرویی نباشد حاصل کردار ما
پیش بت سر بر زمین دست دعا بر آسمان
[...]
می نماید هر زمان حسن دگر دلدار ما
تا نباشد جز طلبکاری بعالم کار ما
در حقیقت شد بهشت عاشقان دیدار دوست
جز وصال و فرقت او نیست نور و نارما
حسن او پیداست ما محجوب هستی خودیم
[...]
شد بدیدار تو روشن دیده خونبار ما
یافت از وصل تو مرهم سینه افکار ما
بی تردد دولت وصل تو ما را شد نصیب
به که غیر از شکر این نعمت نباشد کار ما
همدم ما بود غم درد سر از ما کرد کم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.