گنجور

 
بیدل دهلوی

آخر به لو‌ح آ‌ینهٔ اعتبار ما

چیزی نوشتنی‌ست به خط غبار ما

بزم از دل گداخته لبریز می‌شود

مینا اگر کنند ز سنگ مزار ما

آتش به دامن است کف دست بی‌بران

راحت مجو ز سایهٔ برگ چنار ما

ما و سراغ مطلب دیگر چه ممکن است

در چشم‌ ما شکست ضعیفی غبار ما

نقش قدم ز خاک‌نشینان حیرت است

امید نیست واسطهٔ انتظار ما

تمثال ما همان نفس واپسین بس ست

آیینه هر نفس ننمایی دچار ما

تمکین به ساز خنده مواسا نمی‌‌کند

از کبک می‌رمد چو صدا کوهسار ما

غیرت ز بس که حوصله سامان شرم بود

خمیازه هم قدح نکشید از خمار ما

رنگ بهار خون شهید از حنا گذشت

این گل که کرد تحفهٔ دست نگار ما

چون شمع قانعیم به یک داغ از این چمن

گل بر هزار شاخ نبندد بهار ما

سر برنداشتیم ز تسلیم عاجزی

زانو شکست آینهٔ اختیار ما

ای بی‌خودی بیا‌ که زمانی ز خود رویم

جز ما دگر که نامه رسانَد به یار ما؟

گفتم به دل‌: زمانه چه دارد ز گیرودار؟

خندید و گفت‌: آن‌چه نیاید به کار ما

بی‌مدعا ستمکش حیرانی خودیم

بیدل به دوش کس نتوان بست بار ما

 
 
 
انوری

جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما

دردا که نیستت خبر از روزگار ما

در کار تو ز دست زمانه غمی شدم

ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما

بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی

[...]

مجیرالدین بیلقانی

آنها که بوده اند ز دل دوستدار ما

در نیک و بد موافق و انده گسار ما

وان جمع دوستان و عزیزان که بود خوش

زایشان همیشه عیش دل روزگار ما

رفتند از این زمانه بد عهد زیر خاک

[...]

مولانا

آمد بهار خرم آمد نگار ما

چون صد هزار تنگ شکر در کنار ما

آمد مهی که مجلس جان زو منورست

تا بشکند ز باده گلگون خمار ما

شاد آمدی بیا و ملوکانه آمدی

[...]

سلمان ساوجی

یارب به آب این مژه اشکبار ما

کان سرو ناز را، بنشان در کنار ما

از ما غبار اگر چه بر انگیخت، درد او

گردی به دامنش مرساد، از غبار ما

ای دل درین دیار، نشان و نام جوی

[...]

جهان ملک خاتون

ای باد صبحدم چه خبر از نگار ما

چونست حال آن صنم گلعذار ما

باشد عنایتش به سوی خستگان هجر

یا دارد او فراغتی از روزگار ما

بربود دل ز دستم و درپای غم فکند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه