گنجور

 
بیدل دهلوی

سر تاراج گلشن داشت سرو فتنه بالایش

به صد عجز حنا خون بهار افتاد در پایش

گلستان آب شد از شرم رخسار عرقناکش

صدف لب بست از همدرسی لعل گهر زایش

ز شبنم‌کاری خجلت سیاهی شسته می‌روید

نگاه دیدهٔ نرگس به دور چشم شهلایش

خیال از هر بن مویش به چندین نافه می‌غلتد

ختنها پایمال نکهت زلف سمن سایش

تبسم می‌زند امشب به لعلش پهلوی چینی

مبادا در خم ابرو نشاند تنگی جایش

به کنه مطلب عشاق دشوار است پی بردن

که خواند سطر مکتوبی که دارد بال عنقایش

محبت سعی ما را مایل پستی نمی‌خواهد

عرقریز است می از سرنگونیهای مینایش

بهارستان هستی رنگ در بال شرر دارد

که چیدن از شکفتن بیش می‌بالد زگلهایش

به رفع غفلت ما زحمت تدبیر نپسندی

زمین از خواب ممکن نیست برخیزد مزن پایش

زمانی آب شو از انفعال هرزه جولانی

نگردد تا هوا شبنم پریشانست اجزایش

چو صبح‌ این‌ گرد موهومی‌ که در بار نفس داری

پر افشانست ناپیدایی از پرواز پیدایش

دم تیغی‌ که من دارم خمار حسرتش بیدل

سحر پروردهٔ نازست زخم سینه فرسایش

 
 
 
مولانا

ریاضت نیست پیش ما همه لطفست و بخشایش

همه مهرست و دلداری همه عیش است و آسایش

هر آنچ از فقر کار آید به باغ جان به بار آید

به ما از شهریار آید و باقی جمله آرایش

همه دیدست در راهش همه صدرست درگاهش

[...]

حکیم نزاری

دگر باره اگر بینم جمال عالم آرایش

چو دامن بر نمی دارم سر شکرانه از پایش

زبخت رفته خوش خندم ز عمر رفته خرسندم

اگر در سال ها باشد به من یک لحظه پروایش

ز خاکم سرو و گل آخر به جای خار و خس رستی

[...]

محتشم کاشانی

به عزم رقص چون در جنبش آید نخل بالایش

نماند زنده غیر از نخل بند نخل بالایش

عجب عیبی است غافل بودن از آغاز رقص او

به تخصیص از نخستین جنبش شمشاد بالایش

بمیرم پیش تمکین قد نازک خرام او

[...]

عرفی

چون آمد جان به لب، زانگونه شد محو تماشایش

که تا صبح قیامت، بر لب از حیرت، بود جایش

فلک ما بی غمان را ره دهد در جلوه گاه او

رود پرهیز گویان پیش پیش قد رعنایش

به چشم مردمان از ضعف تن بنمایم و شادم

[...]

فصیحی هروی

ز پا افکند ما را آرزوی سرو بالایش

اجل گر دست ما گیرد سر افشانیم در پایش

مرا دوزخ سزاوارست اما دیده راحت

که من با عشق او خو دارم و او با تماشایش

به نوعی بگذرد آن تند خو گرم عتاب از من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه