سر تاراج گلشن داشت سرو فتنه بالایش
به صد عجز حنا خون بهار افتاد در پایش
گلستان آب شد از شرم رخسار عرقناکش
صدف لب بست از همدرسی لعل گهر زایش
ز شبنمکاری خجلت سیاهی شسته میروید
نگاه دیدهٔ نرگس به دور چشم شهلایش
خیال از هر بن مویش به چندین نافه میغلتد
ختنها پایمال نکهت زلف سمن سایش
تبسم میزند امشب به لعلش پهلوی چینی
مبادا در خم ابرو نشاند تنگی جایش
به کنه مطلب عشاق دشوار است پی بردن
که خواند سطر مکتوبی که دارد بال عنقایش
محبت سعی ما را مایل پستی نمیخواهد
عرقریز است می از سرنگونیهای مینایش
بهارستان هستی رنگ در بال شرر دارد
که چیدن از شکفتن بیش میبالد زگلهایش
به رفع غفلت ما زحمت تدبیر نپسندی
زمین از خواب ممکن نیست برخیزد مزن پایش
زمانی آب شو از انفعال هرزه جولانی
نگردد تا هوا شبنم پریشانست اجزایش
چو صبح این گرد موهومی که در بار نفس داری
پر افشانست ناپیدایی از پرواز پیدایش
دم تیغی که من دارم خمار حسرتش بیدل
سحر پروردهٔ نازست زخم سینه فرسایش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت طبیعی میپردازد و احساسات عاشقانه و حسرت را به تصویر میکشد. در آن به رخسار معشوق اشاره شده که منبع شرم و زیبایی است و تأثیر عمیق او بر شاعر را نشان میدهد. شاعر به عواطف و احساسات پیچیدهای اشاره میکند که عشاق در پی یافتن معنا و درک آن هستند و همچنین بر نحوه گذر زمان و غفلتی که ممکن است از زندگی و زیباییها بر ما غلبه کند، تأکید میکند. در مجموع، این شعر به زیباییهای عشق، طبیعت و ناپایداریهای زندگی میپردازد.
هوش مصنوعی: در باغ گل، سرو زیبا و مغروری وجود داشت که با وجود همه زحمات و تلاشهایش، به خاطر ناپایداری و آشفتگیهای زندگی، به کمبود و آسیب مواجه شد و زیبایی بهار در پای او نابود شد.
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و زیبایی چهرهاش، گلستان به حالتی تازه درآمد. صدف هم به خاطر همدرس بودن با آن لعل ارزشمند، لبش را به هم فشرد تا از زیباییاش محافظت کند.
هوش مصنوعی: از زیبایی شبنم و لطافت آن، سیاهی و غمها به دور میروند. نگاهی که گل نرگس به دور چشمهای سیاهش دارد، بهترین شاهد این لطافت و زیبایی است.
هوش مصنوعی: هر بار که به موهایش نگاه میکنم، خیالات و افکار مختلفی در ذهنم زنده میشود. نکهت و عطر زلف او آنقدر دلرباست که تمام وجودم را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: امشب لبخندی بر آن لبهای زیبا میزند و میخواهد که نکند در فرو رفتگی ابرویش نشانهای از کمبود یا تنگی جایش را نشان دهد.
هوش مصنوعی: درک عمیق احساسات و عشق برای عاشقان دشوار است، مانند خواندن سطری از نوشتهای که دارای معنای عمیق و پیچیدهای است.
هوش مصنوعی: محبت ما را به سمت پایین نمیکشاند؛ بلکه در واقع، تلاش و کوشش ما را به عرقریزی وادار میکند و این در دل شکستها و چالشهایی که با آن روبهرو هستیم، واقعاً ارزشمند است.
هوش مصنوعی: زیبایی و رونق زندگی به گونهای است که گلها و شگفتیهایش به همان اندازه که در حال شکفتن هستند، انسان را به شوق چیدن و بهرهبرداری از آنها وا میدارد. طبیعت در این فصل با رنگهای درخشان و جذاب خود، به ما حس شادابی و سرزندگی میبخشد.
هوش مصنوعی: برای برطرف کردن غفلت ما، تدبیر و برنامهریزی در کار نیست؛ چرا که زمین نمیتواند از خواب بیدار شود مگر اینکه پا به آن نزنیم.
هوش مصنوعی: زمانی مانند آب شو و از بیتحرکی و سردرگمی دوری کن، چراکه تا وقتی که هوا پر از شبنم و بینظمی است، تو نیز در این حال نخواهی توانست به آرامش برسی.
هوش مصنوعی: به هنگام صبح، این پوشش غیرواقعی که به خاطر نفس خود بر سر داری، به مانند رشتههایی نرم و نامرئی در حال پراکنده شدن است و از پرواز حقیقتش نمایان میشود.
هوش مصنوعی: تیغی که من در دست دارم، نشانهای از حسرتی عمیق است که مانند سحر، به دل بیدل و نازپرورده میرسد و زخم سینهام را فرسوده کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ریاضت نیست پیش ما همه لطفست و بخشایش
همه مهرست و دلداری همه عیش است و آسایش
هر آنچ از فقر کار آید به باغ جان به بار آید
به ما از شهریار آید و باقی جمله آرایش
همه دیدست در راهش همه صدرست درگاهش
[...]
دگر باره اگر بینم جمال عالم آرایش
چو دامن بر نمی دارم سر شکرانه از پایش
زبخت رفته خوش خندم ز عمر رفته خرسندم
اگر در سال ها باشد به من یک لحظه پروایش
ز خاکم سرو و گل آخر به جای خار و خس رستی
[...]
به عزم رقص چون در جنبش آید نخل بالایش
نماند زنده غیر از نخل بند نخل بالایش
عجب عیبی است غافل بودن از آغاز رقص او
به تخصیص از نخستین جنبش شمشاد بالایش
بمیرم پیش تمکین قد نازک خرام او
[...]
چون آمد جان به لب، زانگونه شد محو تماشایش
که تا صبح قیامت، بر لب از حیرت، بود جایش
فلک ما بی غمان را ره دهد در جلوه گاه او
رود پرهیز گویان پیش پیش قد رعنایش
به چشم مردمان از ضعف تن بنمایم و شادم
[...]
ز پا افکند ما را آرزوی سرو بالایش
اجل گر دست ما گیرد سر افشانیم در پایش
مرا دوزخ سزاوارست اما دیده راحت
که من با عشق او خو دارم و او با تماشایش
به نوعی بگذرد آن تند خو گرم عتاب از من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.