دل دیوانهای دارم به گیسوی گرهگیرش
که نتوان داشتن همچون صدا در بند زنجیرش
ز خواب عافیت بیگانه باشد چشم زخم من
سرتسلیم تا ننهد به بالین پر تیرش
تو در بند خودی قدر خروش دل چه میدانی
که آواز جرس گمگشتگان دانند تاثیرش
مگو افسرد عاشق گر نداری پای جولانی
چوگل صد رنگ پرواز است زیر بال تغیرش
مآل کار غفلتهای ما را کیست دریابد
که همچون خواب مخمل حیرت محض است تعبیرش
سفال و چینی این بزم بر هم خوردنی دارد
تو از فقر و غنا آمادهکن ساز بم در زیرش
غبار صیدم از صحرای امکان رفتهام اما
هنوز از خون من دارد روانی آب شمشیرش
تماشاگاه صحرای محبت حیرتی دارد
که باید در دل آیینه خفت از چشم نخجیرش
اثر پروردهٔ ذوق گرفتاری دلی دارم
که بالد شور زنجیر از شکست رنگ تصویرش
دم پیری فسردن بر دل عاشق نمیبندد
تب شمع محبت نشکند صبح از تباشیرش
جوانیهای اوهامت به این خجلت نمیارزد
که چون نظاره خمگردیدن مژگانکند پیرش
مپرس از ساز جسم و الفت تار نفس بیدل
جنون داردکف خاکیکه من دارم به زنجیرش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس عمیق و دیوانگی خود برای محبوبش سخن میگوید. او به زیبایی و جذابیت گیسوی محبوبش اشاره میکند و بیان میکند که این عشق مانند زنجیری است که او را در بند کرده است. چشم زخم و تأثیرات دنیا بر روح او خلاصهای از غم و اندوه اوست.
شاعر تأکید میکند که در حریر عشق و محبت، باید به عمق وجود خود نگاه کند تا تجربههای تلخ و شیرین را درک کند. او از غفلتها و بیتوجهیها در زندگی یاد میکند و به این نکته اشاره دارد که زندگی ناپایدار است و به زودی فانی میشود.
تضاد میان فقر و ثروت و همچنین ترس از پیری نیز در این شعر مشهود است. شاعر از عواطف و شور و شوق خود میگوید و به این نکته اشاره میکند که عشق و علاقه، حتی در پیری و تقدم سنی، همچنان در دل او زنده است. نهایتاً، او از حال و هوای جسم و روح خود میگوید و به جنون و شگفتی عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: من قلبی دیوانه و مجذوب دارم که به موهای پیچدرپیچ او وابسته است، و نمیتوانم مانند صدای زنجیری که در بند است، او را در اختیار داشته باشم.
هوش مصنوعی: اگر از خواب راحت و آرام دور باشم، چشمانم نمیتوانند تحمل کنند و در مقابل سر فرود میآورند تا اینکه تیرهایی که به سمتش پرتاب شده، به بالینش نرسد.
هوش مصنوعی: تو به خاطر وابستگیهایت درک نمیکنی که صدای دل و احساسات عمیق چه تأثیری دارد، اما کسانی که در جستجوی حقیقت هستند، میدانند که صدای جرس چه پیامهایی برای گمشدگان دارد.
هوش مصنوعی: نگو که عاشق افسرده است اگر نمیتوانی او را آزاد بگذاری. مانند گلی با رنگهای مختلف که زیر بال تغییرات، پرواز میکند.
هوش مصنوعی: عواقب بیتوجهیهای ما را چه کسی میتواند بفهمد، چون این عواقب مانند رویای نرم و لطیفی است که تنها حیرت خالص را به همراه دارد و هیچ تفسیر روشنی ندارد.
هوش مصنوعی: این بزم با ظرافتهای سفالین و چینی، روزی فرو خواهند ریخت. تو باید بر اساس فقر و ثروت، خود را برای بروز ناگواریهای آینده آماده کنی.
هوش مصنوعی: من از دنیای ممکنات و مشکلاتی که در آن بودم رها شدهام، اما هنوز اثر زخمهایم با من است و گویی بلاهایی که بر سرم آمده، همواره در جریان است.
هوش مصنوعی: صحرای محبت مکان شگفتانگیزی است که باید در دل آیینه به خواب بروی تا زیباییهای آن را از چشم شکارچیاش ببینی.
هوش مصنوعی: من احساساتی دارم که از دل دردماگرفته نشأت میگیرد، و این احساسات همچون زنجیری ویرانگر بر روح من سایه افکندهاند و نمایی غمناک را از زندگیام به تصویر میکشند.
هوش مصنوعی: هرگز عشق واقعی در دل عاشق از بین نمیرود، حتی اگر به پیری برسد. عشق همچنان مانند شمعی سوزان باقی میماند و هیچ چیزی نمیتواند آن را خاموش کند. صبح زود هم نمیتواند این عشق را محو کند.
هوش مصنوعی: جوانیهای تو آنقدر ارزش ندارند که بخواهی به خاطر پیری و شرم، با چشمان نازکتراشیدهات به آنها نگاه کنی.
هوش مصنوعی: از پرسیدن دربارهٔ جسم و دنیای مادی و وابستگی به آن خودداری کن، زیرا روح بیخبر از جنون و دیوانگی است و این روح خاکی که من دارم، به زنجیر محدودیتها و دلبستگیها گرفتار است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلارامی که حیرانم من از حسن جهانگیرش
رخ او آیتی در حسن و نور قدس تفسیرش
چو دست عشق او گیرد کمان حکم در قبضه
نه مردی گر برو داری که برجز تو رسد تیرش
چو زلف او کند در بند مجنونان عشقش را
[...]
کمانداری که در قتلم بود تعجیل تأخیرش
نه تیرش را ز دل کندن توانم نی دل از تیرش
چو بر نخجیر تیر اندازد آن شوخ از خدا خواهم
که آیم در نظر در صیدگه برشکل نخجیرش
در رحمت بود خندان و خوش برمردمان آن رو
[...]
نشد از زخم تیر آهو گریزان روز نخجیرش
از آنشد تا کسی بیرون نیارد از درون تیرش
هر آن عاشق که شد آشفته زنجیر موی تو
بجز پیش تو نتوان داشتن جایی بزنجیرش
به خوابم دوش میخواندی میان لاله زار گل
[...]
ز شست صاف از دل می جهد گرم آنچنان تیرش
که از بوی کباب افتد به فکر زخم ،نخجیرش
زخون صید اگر صحرا شود دریا،چه غم دارد؟
که از سنگین دلی برکوه باشد پشت شمشیرش
مخور ازطفل طبعی روی دست دایه گردون
[...]
به رنگ شمع بگدازد ز سوز سینه ام تیرش
چو موج باده گردد آب خون آلوده شمشیرش
نبیند در لحد هم کشتهٔ مژگانش آسایش
که باشد هر کف خاکی به پهلو پنجهٔ شیرش
به راه انتظار ناوکش خون دل حسرت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.