گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بیدل دهلوی

دیده را مژگان بهم آوردنی درکار بود

ورنه ناهمواری وضع جهان هموار بود

دور رنج و عیش‌ چون شمع آنقدر فرصت نداشت

خار پا تا چشم واکردن ‌گل دستار بود

داغ حسرت‌کرد ما را بی‌صفاییهای دل

ورنه با ما حاصل این یک آینه دیدار بود

موی چینی دست امید از سفیدی شسته است

صبح ایجادی که ما داریم شام تار بود

روزگاری شد که هم بالین خواب راحتیم

تیره‌بختی بر سر ما سایهٔ دیوار بود

غنچه‌سان از خامشی شیرازهٔ مشت پریم

آشیان راحت ما بستن منقار بود

خجلت تردامنی شستیم چون اشک از عرق

سجده ما را وضوی جبهه‌ای درکار بود

در گلستان چمن‌پردازی پیراهنت

بال طاووسان رعنا رخت آتشکار بود

شب‌ که بی‌رویت شرر در جیب دل میریختیم

برق آهم لمعهٔ شمشیر جوهردار بود

جلوه‌ای در پیشم آمد هر قدر رفتم ز خویش

رنگ گرداندن عنان تاب خیال یار بود

دل ز پاس آه بیدل خصم آرام خود است

اضطراب سبحه‌ام پوشیدن زنار بود

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
امیرخسرو دهلوی

ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما یار بود

این متاع درد را در کوی او بازار بود

بوستانها کاندر او بودیم خوش با دوستان

آن همه گلها تو پنداری سراسر خار بود

بارها بینم به خود آن عیش را یاد آورم

[...]

جامی

دوش چشم من به خواب و بخت من بیدار بود

شب همه شب مونس جانم خیال یار بود

دیدمش در خواب چون بیدار شد بخت اندکی

اینقدر زین بخت خواب آلود هم بسیار بود

لعل او در خنده هر باری که شکربار گفت

[...]

اسیری لاهیجی

دوش جانم در هوای آن خط و رخسار بود

شب همه شب در سرم سودای زلف یار بود

با وجود روی جان افروز و قددلربات

عاشقان را از بهشت و حور و طوبی عار بود

مونس دردت نه تنها این زمانم کز ازل

[...]

محتشم کاشانی

دوش چشمم هم به خواب از فکر و هم بیدار بود

در میان خواب و بیداری دلم با یار بود

گرچه بود از هر دو جانب بر دهن مهر سکوت

ناز او را با نیاز من سخن بسیار بود

کار من دامن گرفتن کار او دامن کشی

[...]

وحشی بافقی

دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود

تیغ در دست تغافل سخت بی زنهار بود

رفتن و ناآمدن سهل است با خود خوش کنیم

دیده را نادیده کرد و رفت این آزار بود

رسم این می‌باشد ای دیر آشنای زود سر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه