نمیدانم چه تنگی درهم افشرد آه مجنون را
رم این گردباد آخر به ساغر کرد هامون را
به هر مژگانزدن سامان صد میخانه مستی کن
که خط جوشید و در ساغر گرفت آن حسن میگون را
به امیدِ چکیدن، دستوپایی میزند اشکم
تنزل در نظر، معراج باشد همت دون را
در این گلشن تسلی داد وضع سرو و شمشادم
که یک مصرع بلند آوازه دارد طبع موزون را
به تسخیر جهان بیحس از تدبیر فارغ شو
نفسفرسا کنی تا کی به مار مرده افسون را
عروج جاه، منع سفلهطبعیها نمیگردد
به این سامان عزت، بوی تمکین نیست گردون را
ز سختیهای حرص است اینکه خاک اژدهاطینت
فرو بردهست اما هضم ننمودهست قارون را
فنا می شوید از گرد کدورت، دامن هستی
چو آتش میکند خاکستر ما کار صابون را
که باور دارد این حرف از شهید بینوای من
که رنگی از حنای دست قاتل دادهام خون را
رموز خاکساران محبت کیست دریابد
مگر جولان لیلی ناله سازد گرد مجنون را
اثرها بنگر اما از تصرّف دممزن بیدل
به چونوچند نتوان حکمکردن صنع بیچون را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق و درونی خود سخن میگوید. او به تنگناهایی که روحش را در فشار قرار داده و به درد و رنجی که از عشق میکشد، اشاره میکند. در این مسیر، او به میخانه و مستی متوسل میشود تا از دردش بکاهد. همچنین به تناقضات زندگی و سختیهای آن میپردازد و از دنیاگرایی و حرص و طمع انسانی انتقاد میکند. شاعر به زیباییهای عشق و دلدادگی نیز اشاره میکند و بر توانایی عشق در تسلی دادن دل تأکید دارد. در نهایت، او به قصهی مجنون و لیلی اشاره میکند و چالشهای انسانی را به تصویر میکشد، در حالی که بر اهمیت درک و محبت تأکید دارد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه چیزی باعث ناراحتی و فشار در دل مجنون شده است. این طوفان در نهایت چطور زمان و آرامش هامون را دگرگون کرده است.
هوش مصنوعی: با هر بار پلک زدن، دلی پر از شوق و نشاط را تجربه کن، چرا که زیبایی او چنان پرشور و جذاب است که توانسته است مستی را در قلبها ایجاد کند و نوشیدنیهای دلپذیری را به جانها هدیه دهد.
هوش مصنوعی: شعرتو که میخوانی، اشکهایم با امیدی ناچیز بهسوی آسمان میریزد. این اشکها شاید نشاندهندهای از پیشرفت و تعالی باشد، حتی اگر تلاشهای بیاساسی از سوی کسانی که همت و اراده قوی ندارند، به نظر برسد.
هوش مصنوعی: در این باغ، سرو و شمشاد به من آرامش میدهند و هرکدام به نوبه خود، آهنگی دلنشین و زیبا دارند که نشاندهندهی خوی موزون و هماهنگ طبیعت است.
هوش مصنوعی: باید از بیتفاوتی نسبت به دنیا خلاص شوی و به خودت برسید. تا کی میخواهی مانند مار مرده تحت تأثیر چیزهای بیارزش و خستهکننده زندگی کنی؟
هوش مصنوعی: افتخار و مرتبهی بالا به افرادی که نازل و بیارزش هستند، تعلق نمیگیرد. در اینجا، به وضوح اشاره شده که مقام و عزت حقیقی فقط برای افراد با شایستگی و توانمندی است و هر فردی که صفات پست دارد، نمیتواند به چنین مرتبهای دست یابد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که سختیهای ناشی از طمع و حرص باعث شده که زمین، مانند خاک اژدها، چهرهی افراد طماع و حرصورز را بلعیده باشد، اما نتوانسته است شخصی مانند قارون را به طور کامل جذب خود کند. به عبارتی دیگر، طمع و حرص باعث تباهی و نابودی افراد میشود، اما برخی افراد با همهی ثروت و قدرت خود هنوز نتوانستهاند در این پروسه ناپدید شوند.
هوش مصنوعی: شما از گرد و غبار و زشتیهای زندگی محو میشوید، درست مانند آتش که خاکستر را به وجود میآورد و عمل صابون را انجام میدهد.
هوش مصنوعی: کسی که به درک من از این سخن شهید بینوا ایمان دارد، باید بداند که من رنگ خون را به دست قاتل مانند حنای او کردهام.
هوش مصنوعی: کسی جز لیلی نمیتواند راز عشق و محبت مردم خاکی را درک کند، همانطور که ناله و آهنگ او برای مجنون شوق و هیجان به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: به نشانهها و نشانههای اثر نگاه کن، اما درباره آنها نظر ندهید. بیدل، در مورد چیزی که ناشی از آفرینش بینهایت است، نمیتوان به طور قطعی اظهار نظر کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۱۱
اثرها بنگر اما ازتصرف دم مزن بیدل
به چون وچند نتوان حکمکردن صنع بیچون را
خوشا طغرل ازین یک مصرع بحر سخن بیدل
به چون و چند نتوان حکم کردن صنع بیچون را!
کنون دانم که با مردم بدل میلست گردون را
که بر تخت شهی بنشاند شاهشناه فضلون را
یکی سر بود میران را یکی تاجست شاهان را
یکی مه بود ماهان را یکی مهر است گردون را
یکی از هفت گردونست عالی همتش برتر
[...]
چو خواهی برد روزی عاقبت این جان مفتون را
گه از گاهی به من بنمای باری صنع بیچون را
تو می کن هر چه خواهی، من نیارم دم زدن زیرا
که گر چه خون کند سلطان، نیارند از پی خون را
نخواهم داد دربان ترا بهر درون زحمت
[...]
شب غم دیو باد آهم از جا برد گردون را
فرو برد اژدهای سیل اشکم ربع مسکون را
به چشم کم مبین ای کج نظر دلهای پر خون را
که ناز خیمه لیلی است در سر، داغ مجنون را
به مژگان تر من قطره خون را تماشا کن
ندیدی گر به دوش کوهکن تمثال گلگون را
نظربندست عاشق رو به هر جانب که می آرد
[...]
گرفتم در نظر، هر جا شدم، آن قد موزون را
خیابان کردم از یک سرو، بر خود کوه و هامون را
مربی گر نباشد آفتاب طلعت لیلی
که میسازد نگین حلقه اطفال مجنون را
تلاش خودشناسی، شیوه آزادگان باشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.