گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بیدل دهلوی

هرکجا عشاق را درد طلب منظور شد

رفتن رنگ دو عالم خون یک ناسور شد

رنگ منت برنمی‌دارد دل اهل صفا

صبح‌ ، زخم خویش را خود مرهم‌کافور شد

بسکه دیدم الفت آفاق لبریز گزند

دیدهٔ احباب بر من خانهٔ زنبور شد

بیقرارانت دماغ حسرتی می‌سوختند

یک شرر ازپرده بیرون‌زد چراغ طور شد

دل چه سامان‌کز شکست آرزو بر هم نچید

بس که مو آورد این چینی سر فغفور شد

بود بی‌تعمیریی صرف بنای کاینات

دل خرابی‌کرد کاین ویرانه‌ها معمور شد

ترک انصاف از رسوم انتظام یمن نیست

بسکه چشم از معنی‌ام پوشید حاسد،‌کور شد

گاه توفان غضب از چین ابرو باک نیست

از شکست پل نترسد سیل چون‌ پر زور شد

زبن همه حسرت‌که مردم در خمارن مرده‌اند

جمع شد خمیازه‌ای چند و دهان گور شد

آبله بی‌سعی پامردی نمی‌آید به دست

ربشهٔ تاک از دویدن صاحب انگور شد

محنت پیری‌ست بیدل حاصل عیش شباب

هرکه ‌شب ‌می خورد خواهد صبحدم‌ مخمور شد

 
 
 
خیالی بخارایی

سرکشید از کبر ابلیس و چنین مهجور شد

دعوی حلاج بر حق بود از آن منصور شد

شد شمع از سوختن این فنر بس پروانه را

کاو به هر جمعیّتی در عاشقی مشهور شد

شام رمزی گفت از مویش چنین تاریک شد

[...]

جامی

آن که از معماری عدلش جهان معمور شد

زین خراب آباد آیین خرابی دور شد

صائب تبریزی

بی تو بر من شش جهت چون خانه زنبور شد

چار دیوار عناصر تنگنای گور شد

از سر مشق جنون افتاده بودم سالها

نوخطی دیدم که داغ کهنه ام ناسور شد

بیدل دهلوی

شب که از شور شکست دل اثر پرزور شد

همچو چینی تار مویی ‌کاسهٔ طنبور شد

برق آفت‌گر چنین دارد کمین اعتبار

خرمن ما عاقبت خواهد نگاه مور شد

عیش صد دانا ز یک نادان منغص می‌شود

[...]

بلند اقبال

چشم امید از مشیر الملک یارب کور شد

آرزوها ازجفای او زدلها دور شد

آفتاب مکرمت در آسمان عهد او

زیر ابر کینه و بغض وحسد مستور شد

هر کجا صاحبدلی ز اعمال او مغموم گشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه