قاصد به حیرتکن ادا تمهید پیغام مرا
کز من نمیماند نشان گر میبری نام مرا
حرفیست نیرنگ بقا، نشنیدهگیر این ماجرا
می نیست جز رنگ صداگر بشکنی جاممرا
دارم ز سامان الست اولگداز آخر شکست
یک شیشه باید نقش بست آغاز وانجام مرا
هرچند تا عنقا رسی براوج همت نارسی
از خود برآتا وارسیکیفیت بام مرا
چون شمعگر واماندهم صد اشک محمل راندهام
رو سبحهگیر از آبله تا بشمری گام مرا
برق حقیقت شعله زن آنگه دماغ ما ومن
ناپخته باید سوختن اندیشهٔ خام مرا
گردونکه داغش باد مه، تا نشکند صبحمکله
در پردهٔ روز سیه میپرورد شام مرا
بر بوی صید رحمتی دارم سجود خجلتی
یک دانه نتوان یافتن غیر ز عرق دام مرا
چشمیکه شد حیران او برگل نمیآید فرو
آن سوی باغ رنگ و بو نخلیست بادام مرا
بیدل زکلکم میچکد آب حیات نیک و بد
خضر است اگرکس میخورد امروز دشنام مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ضعف کرد آگه از احوالم دلارام مرا
رنگ از رخ رفتهٔ من برد پیغام مرا
ترسم از جوش نزاکت چون رگ گل جا کند
تار پیراهن به تن شوخ گل اندام مرا
دام در خاکی بود هر جلوه موج مرا
[...]
بیسخن باید شنیدن چون نگین نام مرا
زخم دل چندین زبان دادهست پیغام مرا
بینشانی مقصدم اما سراغ ما و من
جامهای دارد که پوشیدهست احرام مرا
عمرها شد در فضای بینشان پر میزنم
[...]
بس که شهد مدعا حال نشد کام مرا
کردهاند از سنگ نومیدی مگر جام مرا؟!
غرق موج شبنم خجلت شود رخسار او
هرکه جوید چون نگین گر از جهان نام مرا
آنقدر تمهید سامان جنون دارد دلم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.