چه بلاست اینکه پیری ز فنا خبر ندارد
سر ما نگون شد اما ته پا نظر ندارد
خط ما غبار هم نیست که به کس رسد پیامش
قلم شکستهٔ رنگ، غم نامهبر ندارد
دو سه روز صید وهمم که غبار دشت تسلیم
قفس دگر ندارد به جز اینکه پر ندارد
زخیال پوچ هستی به عدم مبند تهمت
که میان نازک یار خبر ازکمر ندارد
ز حباب یک تأمل به صد آبرو کفاف است
صدف محیط فرصتگهر دگر ندارد
غم انتظار سایل به مزاج فصل بار است
لب احتیاج مگشاکهکریم در ندارد
به حلاوت قناعت نرسید طبع منعم
نی بوربای درونش همه جا شکر ندارد
ز غم قیامت شمع ته خاک هم امان نیست
تو که سوختی طرب کن شب ما سحر ندارد
ز عیان چه بهره بردمکه خیال هم توان پخت
سر بیدماغ تحقیق سر زیر پر ندارد
که رسد به حال زارم که شود به غم دچارم
که بهکوی بیکسیها همهکسگذر ندارد
زتلاش همت شمع دلم آبگشت بدل
که به ذوق رفتن از خویش همه پاست سر ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد
من و باز آن دعاها که یکی اثر ندارد
من و زخم تیز دستی که زد آنچنان به تیغم
که سرم فتاده برخاک و تنم خبر ندارد
همه زهر خورده پیکان خورم و رطب شمارم
[...]
دل من بیاد جانان ز جهان خبر ندارد
سر من بغیر مستی هنری دیگر ندارد
هنر دگر نباشد بر ما بغیر مستی
نبود هنر جز آنرا که ز خود خبر ندارد
کند آنکه عیب مستان نچشیده ذوق مستی
[...]
سرکوی اوست جائی که صبا گذر ندارد
چه عجب که مردم از غم من و او خبر ندارد
چه کسی که هر که گردد بتو چون هدف مقابل
اگرش بتیر دوزی ز تو چشم بر ندارد
شب هجر ناله من که ز سنگ خون گشاید
[...]
تو که خفتهای به راحت دل تو خبر ندارد
که شب دراز هجران ز قفا سحر ندارد
به رهی چو پادشاهان گذر آن پسر ندارد
که ز عاشقان سپاهی سر رهگذر ندارد
سر ما و خاک راهش ز سر نیازمندی
اگر او ز ناز دارد سر ما و گر ندارد
دل سنگ رخنه سازم به فغان دل چه سازم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.