ای سرافراز مهتری که به دهر
کس ندیدست چون تو آزاده
دولت از بوستان فضل، ترا
هر زمان تحفه دگر داده
مادر بخت بهر خدمت تو
دختران زاده و فرستاده
نزد من کهتر آمدند امروز
خواجه پیر و کودکی ساده
باده ای چند خورده و کرده
طبع از بهر باده آماده
به کریمی و مهتری بفرست
سیم و نقل و صراحی باده
تا بدان سیم و باده آن کودک
مست خشنود گردد و گاده