گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

بیا که باغ نکوتر ز روی دلخواهست

بهار خیمه برون زن چه جای خرگاهست

کنون که در چمن آگاه گشت لاله ز خواب

غرامتست بر آنکو ز عالم آگاهست

به فصل این گل کوتاه عمر عشرت کن

که قصه تو درازست و عمر کوتاهست

تو بر زمانه همی خند چون فنینه گریست

که خنده های گل از گریه سحرگاهست

مدار انده فردا چو راه عشق روی

که خود رسد ز بد و نیک هر چه در راهست

هزار جان مقدس فدای آن کس باد

که جای او به چنین وقت حضرت شاهست

خدایگان جهان ارسلان که توقیعش

ز بهر عصمت دین اعتصمت باللهست

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

بریز سایۀ زلف تو عقل گمراهست

غلام روی تو چون آفتاب پنجاهست

مرا ز حسن تو تا دیده داد آگاهی

ز خویشتن نیم آگه خدای آگاهست

کمند زلف تو زان میکشد مرا در خود

[...]

قاسم انوار

برون ز راه خدا راهرو نه در راهست

برین حدیث که گفتم خدای آگاهست

مگو: ز عشق فلان خوار و زار میگردد

مرا ز عشق جمالست و عزت و جاهست

پگه سلام فرستیم و صبح، بر یاری

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
نورعلیشاه

گرم ز زلف سیاه تو دست کوتاهست

کمند یاد تو پیوند جان آگاهست

هزار بادیه گر بیش آیدم همراه

چه غم ز سختی و سستی که دوست همراهست

چو کعبه مقصد کس شد غم مغیلان چیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه