بازار شکر لعل شکر بار تو بشکست
ناموس فلک غمزه خونخوار تو بشکست
بازار تو تا گرم شد از زحمت عشاق
بس شیشه خونی که به بازار تو بشکست
در راه تو خود بین نتوان بود که مه را
با خوبی تو آینه در بار تو بشکست
جانی که مرا بود ز غم نیم شکسته
یکباره ازین ناز به خروار تو بشکست
هر عقل که صرف آمد و هر دل که صفا داشت
در کوی تو واله شد و در کار تو بشکست
بی خار گلی مانده ای امروز که ایام
صد تیر مرا در جگر از خار تو بشکست
گر نام شکسته است مجیر از تو غمی نیست
باید که نگویند که زنهار تو بشکست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.