گنجور

 
سلطان باهو

ز دنیا تو ترک گیر که راس العبادت است

آری عبادت است ولیکن عنایت است

آنها که تَرک کرد ز اهل عِنایت اند

آن مَردِ حق شناس که اهل قناعت است

عارف بگرد دُنیا ای جان کجا بگردد

آنکس که ترک کرد از اهل سعادت است

دنیا درین جهان چو مردار منجلاب است

هر کس گرفت باخود زهر این کفایت است

آنکس که میل کرد بهمت تمام خویش

بختش به بین تو یاور ز اهل سعادت است