بخش ۲۰ - در صفت شیّادان لفّاظ که با دانستن چند اصطلاح خود را عالم نامیده و درمجالس سخن می گویند
بود مردی ز هر هنر عاری
روزکی چند کرده نجّاری
نام رنده شنیده و گونیا
گِرد از نیمگِرد کرده جدا
پس شد اندر دکان آهنگر
دم و خایسک دید و پتک و تبر
نوز نامخته چیزی از استاد
ریش خود را بهدست بنا داد
ماله و چوب کار هشته به کول
دیده گچکوب و تیشه و شاغول
زان سپس شد به دکهٔ خیاط
با دلی تنگتر ز سم خیاط
نخ وسوزن بدید وکوک و رفو
درز و دوز و قواره و الگو
چون در آن پیشه دید سستی خویش
پیشه دیگری گرفت به پیش
هیچ یک را به سر نبرد تمام
دیگ در دیگ شد چو کلهٔ خام
گشت ریشش دو موی و پیزی سست
مزد او لیک همچو روز نخست
خویش را نوبتی در آینه دید
ابلهانه به ریش خود خندید
گفت ازین شهر رخت باید بست
غربتی جست و لاف در پیوست
بود آبادیئی به شهر قریب
رخت آنجا کشید مرد غریب
بود در قریه چند استاکار
گشته هریک به کارخویش سوار
رفت آنجا به گوشهای بخزید
انزوایی بخورد خوبش گزید
پیش گِل کارگفت نجّارم
ز اره و رنده معرفت دارم
پیش نجّار گفت بنّایم
طاقبند وگلویی آرایم
گفت من درزیم به آهنگر
گفت آهنگرم به مرد دگر
تا که ابزارکار سازد راست
زان فقیران به وام چیزی خواست
اصطلاحات خویش را بفروخت
چند غازی بهچند روز اندوخت
چند ماهی ز فضل کلّاشی
چرچری کرد مردک ناشی
تا که روزی قضای بیبرکت
دادش ازکنج انزوا حرکت
بخت شوریده رهنمایش گشت
روز جمعه به قهوهخانه گذشت
سایهٔ بید و چشمهٔ جاری
روز آدینه وقت بیکاری
اوستادان دیه و برزگران
پیش چای و چپق، خوران و چران
چشمشان چون به اوستاد افتاد
مهر دیرینه یشان به یاد افتاد
آنیکی نزد خویش جایش کرد
ویندگر میهمان به چایش کرد
گفت بنا هنوز بیکاری
کی کسی راست شغل نجاری؟
گفت نجّار: کاو نه نجّار است
اوست بنا و با تو همکار است
گفت خیاط کاوست آهنگر
گفت آهنگر اوست سوزنگر
چون همی شد سوالها تکریر
مردک از شرم سر فکند به زیر
گشتفضل حکیم صاحب، فاش
شد هویدا که نیست جز قلّاش
لاجرم همچو سگ دواندندش
کَو به کونش زدند و راندندش
همه دانست کاوست هیچ مدان
عاقبت رفت و مرد در همدان
آن که از هر دری سخن راند
خوبش را مرد ذوفنون خواند
یا بود از نوادر دوران
کیمیاسان ز چشم خلق نهان
نادر و شاذ باشد این استاذ
حکم نبود روا به نادر و شاذ
یاکه او مرد رند و عیار است
اصطلاحات گفتنش کار است
خویش را در محافل عامه
خوانده استاد و فحل و علامه
چون برابر شود به استادان
همه دانند کاو بود نادان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.