گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

فانی‌، کز زادن چنو سخن آرای

مادر ایام شد عقیم و سترون

خوشا زبن چامهٔ بدیع که باشد

باغی پریاسمین و خیری و سوسن

هر ورقی راکزو دو بیت نگاری

گردد بیغارهٔ پرند ملوّن

دیدم ازبن یک قصیده پاکی طبعش

دید توان نور آفتاب ز روزن

لیک من و فانی‌ایم بندهٔ ناصر

آنکه سروده است این چکامهٔ متقن

«‌دیر بماندم در این سرای کهن من‌»

«‌تاکهنم کرد صحبت دی و بهمن‌»

 
 
 
شمارهٔ ۱۳۷ - قطعهٔ الحاقی در پاسخ فانی سمنانی به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ناصرخسرو

دیر بماندم در این سرای کهن من

تا کهنم کرد صحبت دی و بهمن

ملک‌الشعرا بهار

همین شعر » بیت ۶

«‌دیر بماندم در این سرای کهن من‌»

«‌تاکهنم کرد صحبت دی و بهمن‌»

رودکی

خود غم دندان به که توانم گفتن؟

زرین گشتم برون سیمین دندان

فرخی سیستانی

سوسن داری شکفته برمه روشن

بر مه روشن شکفته داری سوسن

ماهی گر ماه درقه دارد و شمشیر

سروی گر سرو درع پوشد و جوشن

سوزن سیمین شده ست و سوزن زرین

[...]

ناصرخسرو

دیر بماندم در این سرای کهن من

تا کهنم کرد صحبت دی و بهمن

خسته ازانم که شست سال فزون است

تا به شبانروزها همی بروم من

ای به شبان خفته ظن مبر که بیاسود

[...]

خواجوی کرمانی

سرو قبا پوش من قباش بگردان

ای شده اسرار غیب پیش تو روشن

باز ز سیصد بگیر شست و نگه دار

تا شودت نام آن نگار معین

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه