شبی گذشت به آسودگی و آزادی
هزار شکر بدین نعمت خدادادی
چه عیش های مهنا که روی داد به ما
بدین چمن که بدو باد روی آبادی
ز کهنه و نو گیتی نگشت شاد دلم
من و ملازمت لعبتان نو شادی
حدیث نعمت پرویز و حسن شیرین رفت
ولی چوکوه بجا ماند عشق فرهادی
بیار باده و آبی فشان بر آتش دل
که بی خبر شوم از قید خاکی و بادی
به شهربند حقیقت رسی ز راه مجاز
بلی نتیجهٔ شاگردیست، استادی
همیشه خرّم و شادیم از عنایت دوست
دوصد سپاس بدین خرمی و این شادی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به وصف یک شب آرام و شاداب میپردازد که شاعر از آن به عنوان نعمت خداوند یاد میکند. او به زیباییهای زندگی و شادابی ناشی از آنها اشاره میکند و از خاطرات شیرین خود میگوید. همچنین، شاعر به بادهنوشی و غفلت از قید و بندهای دنیوی دعوت میکند. در انتها، او از عنایت و لطف دوست (خداوند) سپاسگزاری میکند و بر خوشی و شادیاش تأکید میورزد.
هوش مصنوعی: یک شب را در آرامش و آزادی سپری کردم و به خاطر این نعمت الهی بیاندازه شکرگزارم.
هوش مصنوعی: در این باغ خوشبو و آباد، لذتها و شادیهایی برای ما به وجود آمد که لحظات خوشی را تجربه کردیم.
هوش مصنوعی: دلم از چیزهای قدیمی و جدید خوشحال نشده است؛ من و دوستانم به بازیهای جدید مشغولیم و این برای ما خوشحالی به همراه دارد.
هوش مصنوعی: داستان نعمت و محبت پرویز و شیرین به پایان رسیده است، اما عشق فرهاد همچنان به یادگار مانده و باقی است.
هوش مصنوعی: برای آرامش دل و رهایی از قید و بندهای دنیوی، بیا نوشیدنی بیاور و بر آتش دل بریز تا از دنیای مادی و مشکلاتش غافل شوم.
هوش مصنوعی: اگر به طور غیرمستقیم به حقیقتی عمیق و واقعی برسید، این نشاندهندهٔ یادگیری و آموزش شماست و اینکه به درک بالاتری از مفاهیم رسیدهاید.
هوش مصنوعی: همواره به خاطر لطف دوست شاد و خوشحال هستیم و برای این خوشی و شادمانی باید دو بار شکرگزار باشیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عتاب رنگ به من نامهای فرستادی
مرا به پردهٔ تشریف راه نو دادی
صحیفههای معانی نوشتی و سر آن
به دست مهر ببستی و مهر بنهادی
چو نقش عارض و زلف تو نوک خامهٔ تو
[...]
مرا دلیست هوس خانۀ غم آبادی
که گر بدور فتادی مرا به افتادی
طرب نکوهی، انده کشی، غم اندوزی
ز کار عیش پشیمان، به درد دل شادی
درو بهر سر مویی نهفته درد دلی
[...]
چه باده بود که در دور از بگه دادی
که میشکافد دور زمانه از شادی
نبود باده به جان تو راست گو که چه بود
بهانه راست مکن کژ مگو به استادی
چه راست میطلبی ای دل سلیم از او
[...]
به خرمی و به خیر آمدی و آزادی
که از صروف زمان در امان حق بادی
به اتفاق همایون و طلعت میمون
دری ز شادی بر روی خلق بگشادی
به هر مقام که پای مبارکت برسد
[...]
نه قلزمم که به هم در شوم به هر بادی
که در میانه دلم هست کوه فولادی
غلط شدم که دلِ نا شکیب فرتوتم
چو آبِ تیره شود گر برون زند بادی
مثالِ صبر ِ من از روی ِ دوست دانی چیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.