علیالصباح که بر طرهات زنی شانه
هزار نافه گشایی میان کاشانه
گر از بهشت گریزد کسی رواست بسی
که هست چون تو بهشتیرخیش درخانه
کسان زنند به دیوانگیم طعنه و من
بر آن که از غم عشق تو نیست دیوانه
کجا برون روی ای مهر دوست از دل من
که گنج را نسزد جای جز به ویرانه
کنون که وصل میسر نمیشود باری
من و فراق تو و نالههای مستانه
بگو به دوست نشاید نهاد پای امید
به خانهای که در آن سرکشید بیگانه
عجب نباشد اگر شمع را بسوزد تن
به جرم اینکه زد آتش به جان پروانه
بهار کشتهٔ ترکی بود که در ره او
گذشته شعر وی از تاشکند و فرغانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عواطف عاشقانه و غم ناشی از دوری معشوق پرداخته است. شاعر به زیباییهای معشوق خود اشاره میکند و از درد و رنج ناشی از فراق او سخن میگوید. او به دلایل دیوانگیاش در عشق معشوق اشاره کرده و میگوید اگر کسی از بهشت فرار کند، به دلیل وجود زیبایی چون او در خانهاش است. شاعر، با احساساتی عمیق، به سوزش شمعی که به خاطر عشق پروانهاش میسوزد، اشاره میکند و در نهایت از دست دادن امید در خانهای که بیگانهای در آن سرکشیده را بیان میکند. شعر به زیبایی عشق و دردهای آن را روایت میکند.
هوش مصنوعی: در صبح زود، هنگامی که تو با شانه بر موهایت ناز میزنی، هزاران شکوفه در دل خانهها باز میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی از بهشت فرار کند، جایز است، چرا که همچون تو، زیبایی بهشتی را در خانه دارد.
هوش مصنوعی: برخی به خاطر دیوانگیام به من طعنه میزنند، اما من به خاطر عشق تو دیوانه نیستم.
هوش مصنوعی: کجا میتوانی از دل من بیرون بروی ای خورشید دوست، که گنج ارزش آن را ندارد جز در ویرانهای.
هوش مصنوعی: حال که امکان وصال و دیدار مهیا نیست، پس من با دوری تو و نالههای عاشقانهام زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: به دوستی که نباید امیدش را به جایی ببندد که در آن شخص بیگانهای در حال رفت و آمد است.
هوش مصنوعی: شگفتی ندارد اگر شمع از سوختن بمیرد، چرا که او به خاطر آنکه آتش را به جان پروانه فرستاد، مجازات میشود.
هوش مصنوعی: بهار در واقع برآمده از عشق و زیبایی است که تحت تأثیر کسی به نام ترکی قرار گرفته و آثار او از شهرهای تاشکند و فرغانه به یادگار ماندهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تبارک الله ازین بخت و زندگانی من
که تا بمیرم زندان بود مرا خانه
اگر شنیدمی از دیگران حکایت خود
همه دروغ نمودی مرا چو افسانه
چو من مهندس دیدی که کردی از سمجی
[...]
چو مست روی توام ای حکیم فرزانه
به من نگر تو بدان چشمهای مستانه
ز چشم مست تو پیچد دلم که دیوانه است
که جنس همدگر افتاد مست و دیوانه
دل خراب مرا بین خوشی به من بنگر
[...]
پدید نیست اسیران عشق را خانه
کجاست بند؟ که صحرا گرفت دیوانه
چنان ز فرقت آن آشنا بنالیدم
که خسته شد جگر آشنا و بیگانه
نخست گفتمت: ای دل، به دام آن سر زلف
[...]
پدر که رحمت حق بر روان پاکش باد
ز من دریغ نمیداشت پند پیرانه
چه گفت گفت که جان پدر نصیحت من
اگر قبول کنی اینت پند فرزانه
تو باز سدره نشینی فلک نشیمن تست
[...]
چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
مرا ز حال تو با حال خویش پروا نه
خرد که قید مجانین عشق میفرمود
به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه
به بوی زلف تو گر جان به باد رفت چه شد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.