گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

کسان که شور به ترک سلاح عام کنند

خدنگ غمزهٔ خونریز را چه نام کنند؟

مسلمست که جنگ از جهان نخواهد رفت

ز روی وهم گروهی خیال خام کنند

گمان مبر که برای نمونه مدعیان

به صلح دادن ژاپون و چین قیام کنند

به موی تو که همین صلح ‌پیشگان فردا

ز بهر قسمت چین شور و ازدحام کنند

ز راز مهر و محبت اگر شوند آگاه

مبارزان جهان تیغ در نیام کنند

تمدنی که اساسش ز حلق و جلق بپاست

به‌ صلح و سلم چسان مردمش دوام کنند؟

سه چار دولت گیهان مدار هم پیمان

پی موازنه این گفتگو مدام کنند

هنوز اول صلح است و غاصبان در هند

به شهر و دهکده هر روز قتل عام کنند

هنوز اول درد است و می کشان در چین

کشیده لشگر و تدبیر انقسام کنند

پی ربودن و تقسیم سرزمین حبش

هزار شعبده پیدا به صبح و شام کنند

خیالشان همه این است کاین سعادت را

به خود حلال و به دیگر کسان حرام کنند

نعوذبالله اگر مردم ستمدیده

فریب خورده بر این معنی احترام کنند

ندای صلح به عالم فکنده‌اند اول

که معده پاک ز هضم عراق و شام کنند

خبر دهند به خوبان که تیغ ابرو را

سپس به واسطهٔ وسمه در نیام کنند

صفوف سرکش مژگان و چشم فرمانده

به پشت عینک دودی سپس مقام کنند

کمند زلف که شد پیش از این بریده سرش

به دست شانه از آشفتگیش رام کنند

بیاض گردن موزون و ساعد سیمین

نهفته در مد خاص از نگاه عام کنند

لبان لعل و زنخدان و خال و عارض را

نهفته زیر یکی قیرگون پنام کنند

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

سعدی

اگر تو برشکنی دوستان سلام کنند

که جور قاعده باشد که بر غلام کنند

هزار زخم پیاپی گر اتفاق افتد

ز دست دوست نشاید که انتقام کنند

به تیغ اگر بزنی بی‌دریغ و برگردی

[...]

خواجوی کرمانی

چو مطربان سحر آهنگ زیر و بام کنند

معاشران صبوحی هوای جام کنند

بیک کرشمه مکافات شیخ و شاب دهند

بنیم جرعه مراعات خاص و عام کنند

مرا بحلقه ی رندان درآورید مگر

[...]

آشفتهٔ شیرازی

مغان به پیش بتی گر شبی سلام کنند

به پیش خویش همه هندوان غلام کنند

ولی تو بت چو درآئی بسومنات از ناز

بتان بسجده در آینده و احترام کنند

برایضی چو بتان طره دو تا تابند

[...]

صامت بروجردی

دمی که باده عشترت بتان به جام کنند

به نزد دردکشان ترک ننک و نام کنند

مدام خنده بدان می کشان زند ساغر

که نان پخته خود را ز گریه خام کنند

شود چو دست تظلم دراز باز بر او

[...]

ایرج میرزا

دلم به حال تو ای دوست دار ایران سوخت

که چون تو شیر نری را در این کُنام کنند

تمام خلق خراسان به حیرتند اندر

که این مقاتلۀ با تورا چه نام کنند

به چشم مردم این مملکت نباشد آب

[...]