رخسار و قد و زلف و بناگوش یار من
ماهست بر صنوبر و مشکست بر سمن
با ماه و با صنوبر او نور و راستی
اندر سمن طراوت و در مشک او شکن
این هر چهار فتنهٔ دین و دیده و دلند
بر هر چهار من به دل و دیده مفتتن
قدم بنفشه وار شد و رخ بنفشه فام
زان تودۀ بنفشه او بر دو نسترن
مشک ختن بنفشۀ او را سزد رهی
نقش ختا دو نسترنش را سزد شمن
ور مشک در ختن بود و نقش در ختا
زلفین و روی اوست پس اندر ختاختن
در نازکی و کوچکی اندر جهان که دید
نازک تر از میانش و کوچک تر از دهن ؟
زیبا و دلفریب بدان نازکی کمر
شیرین و جان فزای بدان کوچکی سخن
صافی و دور بین دل و جانیست مر مرا
هر دو به دست مهر و مدیحند مرتهن
مهر نگار یاسمن اندام ماهروی
مدح سدید دین شرف الدولة بو الحسن
آن پاک جان و پاکدل و پاک اعتقاد
آن راستگوی و راستی آرای و راست ظن
جز مدح او مگوی و جز از خدمتش مجوی
کان پرورد روانت و این پرورد بدن
با هر کسی که بینی و با هر کسی ازو
جنسیست از محامد و نوعیست از منن
شغلی که او گزارد و از پیش او رود
ز انصاف و راستی شود آن شغل چون سنن
در مدح میغ گفته شدهست این که «بهره زو
یکسان برند شوره گز و شاخ یاسمن»
در کثرت سخاوت ازین مدح عالیست
باری من این مدیح نخواهم به هیچ فن
اسراف در حدود سخاوت ستوده نیست
واجب بود حدود سخاوت شناختن
بخشنده ایست او ، که به بازی و ناوجوب
ز احسان او نصیب بیابند مرد و زن
ور دادخواه مستحقش عالمی بوند
زو حق و داد خویش بیابند تن به تن
موقوف بر مروت و بر اعتقاد اوست
تشریف اهل فضل و مراعات ممتحن
ای مدحت مجرد تو جلوۀ نعات
وی سیرت مهذب تو تحفۀ فطن
شاداب بوستان بهارست سیرتت
وندر تو از فنون بزرگی بسی فنن
از قدر و روشنی چمنش جفت آسمان
گلهای او چو ماه و چو خورشید در چمن
از نظم شاعران و ز الفاظ فاضلان
آواز عندلیبش و دستان چنگ زن
هرگز دو چیز جفت نگردند با دو چیز
با دشمنانت شادی و با دوستان حزن
هنگام دستشوی تو ز اقبال دست تو
نشگفت ار آب زر شود و کیمیا لگن
ای مهتر فریشته خو، گشت روزگار
تاری ترست بر سرم از جان اهرمن
ننماید آنچه چرخ نماید مرا همی
سودا به هیچ مرد هراسنده در وسن
سرگشتهتر ز من نبود در یقین حال
مرغ شب به طیره برون کرده از وطن
زیرا که چون به شعر نمایم شکار باز
ننگ آیدم ربودن مردار چون زغن
در مدح ناکسان نکنم کهنه تن بدرد
زان باک نایدم که بود کهنه پیرهن
آراسته به جامه تن از صلت کریم
به ز آنکه غم کشیدن و پوشیدن کفن
اول به مدح تو ز جهان کردم اقتصار
در باب شاعری چو بشستم لب از لبن
وز جور روزگار از آن روز تاکنون
صد ره مرا خریدی و بگزاردی ثمن
در غیبت تو سال دو از گونه گونه رنج
بر تارکم گذشت بناکام من حزن
امروز چون به طلعت و فر تو در هری
سر برفراخت دولت و بفروخت انجمن
بی هوش و مست ماندهام از خدمت تو دور
گاهی ز جوش شیره و گه از بلای دن
از غفلت وز خوی من آگاه گشتهای
بر خوی من فراخ به من دادهای رسن
تقصیر بی قیاس و مرا روی عذر نی
تقصیرها عفو کن و بپذیر عذر من
تا از حدود غرب نداند کسی ختا
تا از دیار شرق نخواهد کسی یمن
بر هر سری ز نعمت خود بهرهای فشان
بر هر تنی ز کردۀ خود منتی فگن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر درباره زیبایی و جذابیت یار شاعر است که او را با عناصر طبیعی مانند ماه، صنوبر و مشک مقایسه میکند. یار او نماد فتنه و دلربایی است و شاعر در ستایش او به نازکی و لطافت او اشاره میکند. همچنین، او بر سخاوت یار و تاثیر مثبت او بر دیگران تاکید دارد. شاعر ضمن بیان علاقه خود به یار، از رنجها و مشکلاتی که در غیبت او تجربه کرده، یاد میکند و از او میخواهد که تقصیراتش را ببخشد. در نهایت، شاعر از نعمتها و خوبیهای یار سخن میگوید و خواستار توزیع این نعمتها میان دیگران است.
هوش مصنوعی: چهره، قامت، موها و گوشهای محبوب من همانند ماه است و مانند مشک بر روی گل سمن.
هوش مصنوعی: در این شعر به زیباییها اشاره شده است. ماه و درخت صنوبر، نمادهایی از نور و صداقت هستند که در دل گلهای سمن (نوعی گل خوشبو) و بوی مشک یعنی عطر خوش، به طراوت و شادابی میبخشند. به طور کلی، شاعر از طبیعت و زیباییهای آن سخن میگوید و بر ارتباط میان نور، صداقت و طراوت تأکید میکند.
هوش مصنوعی: این چهار چیز، فتنههای دین، دیدار و احساسات هستند و من از هر چهار جنبه، به دل و دیدگانم گرفتار شدم.
هوش مصنوعی: او با نرمی و لطافت به مانند گل بنفشه قدم برمیدارد و چهرهاش نیز به رنگ بنفشه است. در کنار او، تودهای از گلهای بنفشه قرار دارد که بر روی دو گل نسترن قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: مشک ختن و بنفشههایش زیبایی و لطافت خاصی دارند. در اینجا اشاره به این است که نقش و جلوه آنها باید در گرما و زیبایی محیطی مانند نقش و نسترنهایی که در باغها دیده میشود، تجلی یابد.
هوش مصنوعی: اگر مشک در ختن (سرزمین خوشبو) باشد و زیبایی و نقش گیسوان و چهره او در آنجا باشد، پس چرا در ختن نمیرقصند و شادمانی نمیتراشند؟
هوش مصنوعی: در نازکی و کوچکی در دنیا، چه چیزی را میتوان دید که نازکتر از میانش و کوچکتر از دهنش باشد؟
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت او به قدری است که کمرش همچون نازکی است و دل را شاد میکند و کلامش به اندازهای شیرین و دلنشین است که زندگی را تازه میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر بیان میکند که میان قلب و جان او هیچ فاصلهای وجود ندارد و هر دو تحت تأثیر عشق و ستایش قرار گرفتهاند. این نشاندهنده وابستگی عمیق او به احساسات و عواطف است.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی یاسمن به قامت دلربای ماه، ستایش واقعی دین شرفالدوله بو الحسن را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: شخصی که پاکی و صداقت در دل و فکرش وجود دارد، راستگو و با صداقت است و به درستی و راستی باور دارد.
هوش مصنوعی: جز ستایش او چیزی نگویید و جز خدمت به او چیزی جستجو نکنید؛ چرا که او پرورشدهنده روح شما و پروردگار جسمتان است.
هوش مصنوعی: هر کس را که میبینی، نوعی از خوب و پسندیده بودن در او وجود دارد و میتوان از او ویژگیهای مثبت و خوبی را پیدا کرد.
هوش مصنوعی: هر کار یا شغلی که او انجام میدهد و از آن دور میشود، اگر از روی انصاف و صداقت نباشد، آن کار مانند عادتها و سنتهای نادرست خواهد شد.
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده است که از میغ (که نماد عشق و زیبایی است) هر کسی به اندازه خود بهرهمند میشود، به طوری که شوره گز و شاخ یاسمن هر دو از آن استفاده میکنند. این نشان میدهد که زیباترین چیزها نیز میتوانند به افراد با ویژگیها و وضعیتهای متفاوت رسیدگی کنند.
هوش مصنوعی: به خاطر سخاوت زیاد، این ستایش بسیار خوب است؛ اما من این ستایش را به هیچ روشی نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: اسراف و زیادهروی در بخشش و سخاوت، رفتار خوبی نیست و لازم است که انسان مرزهای سخاوت را بشناسد.
هوش مصنوعی: او فردی بخشنده است که هم مردان و هم زنان، حتی از طریق بازی و کارهای غیرضروری، میتوانند از لطف و احسان او بهرهمند شوند.
هوش مصنوعی: اگر کسی در جستجوی حق و عدالت باشد، حتی اگر به تعداد زیادی هم باشد، میتوانند حق و حقوق خود را پیدا کنند.
هوش مصنوعی: احترام و موقعیت افراد بافضیلت به شخصیت و باورهای خود آنها بستگی دارد و این موضوع نیازمند توجه به امتحان و آزمون است.
هوش مصنوعی: شما به گونهای هستید که ستایش شما جلوهای از ویژگیهای خوبتان را به نمایش میگذارد و شخصیت تربیتیافتهتان، هدیهای برای درک و فهم بالاست.
هوش مصنوعی: بهار را شاداب و سرزنده میکند، همچون سیرت تو که در خود ویژگیهای بزرگی را به وفور دارد.
هوش مصنوعی: چمنش به اندازهای زیبا و روشن است که گلهایش مانند ماه و خورشید در آسمان درخشان به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: شعر و سخنرانی شاعران و کلمات داناها مانند آواز پرندگان و نغمهی موسیقی است.
هوش مصنوعی: هرگز دو چیز نمیتوانند با دو چیز دیگر هماهنگ شوند؛ مانند شادی با دشمنان و غم با دوستان.
هوش مصنوعی: در زمان دستشویی رفتن، اگر دست تو به آب طلا هم برسد، باز هم فرقی نمیکند و هیچ چیز ارزشمند نخواهد بود.
هوش مصنوعی: ای استاد نیکوکار، روزگار بر من چنان تاریک و پرمشکل شده است که از جان اهرمن نیز سختتر است.
هوش مصنوعی: هر آنچه که تقدیر و روزگار برای من رقم میزند، به هیچ مردی که در شرایط سخت و دشوار است، نمینماید.
هوش مصنوعی: هیچکس مانند من در ناامیدی و سردرگمی نیست، حتی حال و روز پرنده شب که از خانهاش دور شده و به دیاری دیگر رفته است.
هوش مصنوعی: زمانی که بخواهم به شعر بپردازم، احساس میکنم که شکار کردن یک چیز مرده و بیارزش ننگین است، مانند زغنی که فقط به دنبال مردار میگردد.
هوش مصنوعی: من درباره افراد نالایق سخن نمیگویم و از این که دیگران درباره من چه بگویند نگران نیستم، چون این چیزها برای من اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: بهتر است که انسان در زندگیاش با لباس و ظاهری آراسته و زیبا باشد و به جای غم و ناراحتی، بر خوشیها و زیباییهای زندگی تمرکز کند.
هوش مصنوعی: ابتدا تنها به ستایش تو از جهان بسنده کردم و هنگامی که از شعرگویی فارغ شدم، لبانم از شیرین زبانی خاموش شدند.
هوش مصنوعی: از زمان آن روز تا به حال، به خاطر ظلم و سختیهای زندگی بارها مرا خریدی و به قیمت خودت رها کردی.
هوش مصنوعی: در زمان غیبت تو، دو سال پر از درد و رنج بر من گذشته است و من بیخبر از خوشبختی، تنها غم را تجربه کردهام.
هوش مصنوعی: امروز به خاطر زیبایی و جلوهات در هری، به احترام تو سر بلند کردم و بخت و دولت را برایم به نمایش گذاشت و این مجلس را رونق بخشید.
هوش مصنوعی: من از دوری از تو بیخبر و سرحال ماندهام؛ گاهی به خوشحالی و سرور میچرخم و گاهی به خاطر سختیهای زندگی دچار غم و اندوه میشوم.
هوش مصنوعی: تو از بیخبر بودن و حالتهای درونی من آگاه شدهای و بر روی من تسلط یافتهای، به گونهای که به من آزادی و امکان بروز ماهیت خود را دادهای.
هوش مصنوعی: من هیچ عذری ندارم و تقصیر من غیرقابل مقایسه است، لطفاً بیتوجهیهای من را ببخش و عذرخواهیام را بپذیر.
هوش مصنوعی: هر کسی از سرزمین غرب آگاهی نداشته باشد و هیچکس از سرزمین شرق نمیتواند یمن را بخواهد.
هوش مصنوعی: هر کسی از نعمتهای خود به دیگران عطا کند و بر دیگران از کارهای خیر خود قدردانی نماید، باید در عمل به آن اهتمام ورزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم گلست یا سمنست آن رخ و ذقن
گفتا یکی شکفته گلست و یکی سمن
گفتم در آن دو زلف شکن بیش یا گره
گفتایکی همه گره است و یکی شکن
گفتم چه چیز باشد زلفت در آن رخت
[...]
کردم تهی دو دیده بر او من چنانک رسم
تا شد ز اشکم آن ز می خشک چون لژن
من کرده پیش جوزا، وز پس نبات نعش
اینهم چو باد بیزن و آنهم چو با بزن
ای گلبن روان و روان را بجای تن
پیش آر جام و تازه کن از راح روح من
زان می که رنگ و بوی تقاضا کند ازو
د رکوهسار لاله و در باغ یاسمن
خمری که مشک خفته و بیدار در دو حال
[...]
زیرا که نیست از گل و از یاسمن کمی
تا کم شدهست آفت سرما ز گلستان
تا باد ماه آبان بگذشت در چمن
شد زرد و پر ز گرد به اندر چمن چو من
چون تخته های زرین بر نیلگون پرند
برگ چنار ریخته از باد در چمن
بر شاخ نار نار کفیده نگاه کن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.