کهن ابلهی، نقشکی تازه بست
دو مصحف بیک جلد شیرازه بست!
یکی گفتش: ای سخره ی روزگار
که بودت در این کار آموزگار؟!
دو شه در یکی کشور، آشفتگی است
دو جان در یکی پیکر، این عقل کیست؟!
بپاسخ چنین گفت آن سست رای
کز امنیت آمد تهی این سرای
کنون نبود این کار و نبود شکی
که ماند یکی گر نماند یکی!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.