بفرمان دارای ایران که بودش
بکف تیغ رستم، بسر تاج خسرو
کردم رسم، سلطان جمشید پایه؛
کریم اسم، خاقان خورشید پرتو
شه زند، کز نام او زنده ماند؛
جهان کو بداد و دهش کرد مملو
کنون بندد اندر میان رشته ی در
کسی کو نبودش بکف خوشه جو
یکی مسجد آراست از لطف ایزد
به شیراز کافگند بر نه فلک ضو
چه مسجد، که سودی، گر امروز بودی؛
بخاکش لب جم، رخ کی، سرزو
مگو هست زینگونه مسجد بگیتی
وگر دیگری گویدت هست، مشنو
پی ضبط تاریخ آن سال فرخ
فتادند دانشوران در تک و دو
رقم کرد کلک گهر سلک آذر:
«بشیراز وا شد در کعبهٔ نو»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو چشم تو هستند فتّان و جادو
دل و دین نگه داشت باید ز هر دو
نگه چون توان داشتن دین و دل را
ز دستان فتان و نیرنگ جادو
رخت سیم پاک است در زیر سنبل
[...]
اگر زاهدانند وگر عارفانند
همه مردِ مزدند مرد خدا کو
تو را باید ای عاقل عافیتجو
که بر سوی او روی آری زهر سو
مکن زو تغافل مگردان از او رو
همین است آن قبله کز سجدهٔ او
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.