گنجور

 
آذر بیگدلی

با هم، زن و شوی خردسالی

دور از ره و رسم هوشمندان

گفتند سخن، ولی نه بسیار؛

کردند جدل، ولی نه چندان

تاری از زلف آن کشید این

دری از درج این فگند آن

در فتنه گری نشسته آنجا

زال کچلی ز خودپسندان

هم شد از رشک معجز افگن

هم گشت ز ریشخند خندان

دیدم که نبود هیچ مویش

دیدم که نداشت هیچ دندان

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode