بربست محمل ماه من، از تن توانم میرود؛
غافل مباش ای همنشین از من که جانم میرود
از من نهان دل رفت و، من جایی گمانم میرود؛
کآرم گر از دل بر زبان، دانم که جانم میرود
دردا که تا از انجمن رفتی، برون چون جان ز تن؛
خوش کردهای یک جای و من، صد جا گمانم میرود
باشد کز آن خلوتسرا، بینی روان روزی مرا؛
گویی که این مسکین چرا، از آستانم میرود؟!
از ننگ زاغ و جور خس، کنج قفس دارد هوس؛
گر بلبلی سوی قفس، از آشیانم میرود
خلقی ز بیم خوی او، بربسته رخت از کوی او؛
من کاش بینم روی او، تا کاروانم میرود
سوی چمن زان رفته من، کاو را ببینم نه سمن؛
اکنون چه مانم کز چمن، سرو روانم میرود؟!
از غیرتم خون شد درون، چون بشنوم از غیر چون؛
نامی که میغلتم به خون، چون بر زبانم میرود؟!
لبهای آن شیرینپسر، دارد لبم از بوسه تر؛
چون میبرم نام شکر، آب از دهانم میرود!
آذر پی صید من آن، سر حلقهٔ صیدافگنان
چون آورد بر کف عنان، از کف عنانم میرود!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.