دلم، تاب تغافل، طاقت آزار هم دارد؛
ننالد زیر تیغت، صبر این مقدار هم دارد
ز حرف دوستی افتادم از چشمش، عجب دارم؛
که این رنجش که از من غیر دارد، یار هم دارد!
دل از آه طبیبم شاد شد، کش سوخت بر من دل؛
ندانستم که غیر از من دگر بیمار هم دارد
برآمد گل، نخواهم شد ز باغ ای باغبان؛ گیرم
درش بستی، نه آخر رخنه ی دیوار هم دارد؟!
بر آن در، غیر را یکبار دیدم، مردم از غیرت؛
ندانستم نهان از من بخلوت یار هم دارد
دلم را برد و آمد تیغ بر کف باز پنداری
که جز دلبردن آن بیرحم دیگر کار هم دارد
ز من رنجید اگر نازک دلش آذر! ازو هرگز
نمیرنجم، چو دانم رنجش از اغیار هم دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم با ناتوانی پاس چشم یار هم دارد
چو بیماری که دارد بیم جان بیمار هم دارد
ندارم زهره تا گویم بکش یکبار [و] فارغ کن
وگرنه قاتل من رحم این مقدار هم دارد
من و جورش که مخصوص منست آن مرحمت ورنه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.