فغان که عمر سرآمد در انتظار کسی
که همچو عمر، دمی بیش نیست یار کسی
وفا بوعده گر این است امید گاهان را
کسی مباد بعالم امیدوار کسی
در آن دیار شدم خاک ره، که ننشیند
بدامن کسی از رهروان، غبار کسی
بر آن شدم که کنم منع دل ز عشق بتان
ولی بدست کسی نیست اختیار کسی
مرا چه سود ازین زندگی، که تا بودم
نه کس بکار من آمد، نه من بکار کسی
نشست غیر به پهلوی او، مباد آن روز
که ناکسی بودش جای در کنار کسی
چه غم ز بیکسی آذر، جز اینکه میترسم
کسی نیاوردم نامه از دیار کسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نپرسد از من بی کس درین دیار کسی
کسی نیم که ز من گیرد اعتبار کسی
بشرط صبر بیوسف چو می رسد یعقوب
چرا کند گله از دور روزگار کسی
چو هست محنت هجران بقدر مدت عمر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.