ای باد بامدادی، میآیی از چه وادی؟!
کز بیدلان برآمد فریاد وافؤادی!
گفتم: بیا، که آبی بر آتشم فشانی؛
دردا که تا رسیدی، خاکم بباد دادی!
ساقی کله شکسته، مطرب ترانه بسته؛
ما غافل و نشسته غم در کمین شادی
ای دل، ز بیم خویَش، گفتم: مرو بکویش؛
دیدی ندیده رویش، از چشمش اوفتادی
بودیم همزبانش، با ما نگفت حرفی؛
رفتیم ز آستانش، از ما نکرد یادی!
از سوز آتش تب، جانم رسید بر لب؛
یا از وفا تو امشب لب بر لبم نهادی؟!
از هر طرف دویدم، روی دلی ندیدم
ناچار آرمیدم، در کوی نامرادی
ساقی بمی ز سینه، رفته است گرد کینه
توبوا من العداوة، یا معشر الاعادی
از تیره بختی آذر، از من رمیده دلبر
چون من کسی ز مادر ای کاشکی نزادی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زخمهای عشق و غم فراق میگوید. او به باد بامدادی خطاب میکند و از او میخواهد که برایش مایه آرامش و التیام باشد. شاعر به یاد روزهای خوشی میافتد که اکنون به غم تبدیل شدهاند و از تنهایی و ناامیدی مینالد. او به ساقی اشاره میکند و میگوید که حتی وجود او نیز نتوانسته از اندوهش بکاهد و در عوض، از غم و کینههای درونش سخن میگوید. در نهایت، او از سرنوشت نامساعدش شکایت میکند و آرزو میکند که کاش هرگز به دنیا نیامده بود.
هوش مصنوعی: ای باد صبحگاهی، از کدام مسیر و راه میگذری؟ زیرا صدای بیداران بلند شده و نداهایی از دل آنان برخاسته است!
هوش مصنوعی: گفتم بیا تا شعلههای آتش من را خاموش کنی؛ اما افسوس که وقتی به من رسیدی، تمام وجودم را به باد دادی!
هوش مصنوعی: آشپز شراب، با صورت آسیبدیده و خسته، موزیکنوازی را به دوش دارد؛ اما ما غافل و بیخبر، در حالتی آرام نشستهایم و غم به دنبال شادی ماست.
هوش مصنوعی: ای دل، از ترس خودم به تو گفتم که به سراغ او نرو؛ اما حالا که چهرهاش را ندیدهام، از نظر او دور شدهام.
هوش مصنوعی: ما همواره کنار او بودیم و با او سخن گفتیم، اما او هیچ چیزی به ما نگفت؛ وقتی از درگاه او رفتیم، حتی یاد ما هم نکرد!
هوش مصنوعی: درد و آتش تب به حدی رسیده که جانم به لب نزدیک شده است؛ آیا این وفای توست که امشب لبانت را بر لبان من گذاشتی؟
هوش مصنوعی: به هر سمتی که رفتم، دل کسی را پیدا نکردم. ناچار شدم در جایی که امیدی نیست، توقف کنم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، درد و غم به دل من چنگ انداخته و عشق تو باعث دشمنیها شده است. ای جمع دشمنان، من از کینه و دشمنی رنج میبرم.
هوش مصنوعی: به خاطر بدبختی آذر و جدایی دلبر از من، ای کاش هیچ کس مثل من به دنیا نمیآمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر چه به زیر دلقی شاهی و کیقبادی
ور چه ز چشم دوری در جان و سینه یادی
گر چه به نقش پستی بر آسمان شدستی
قندیل آسمانی نه چرخ را عمادی
بستی تو هست ما را بر نیستی مطلق
[...]
ای باد بامدادی خوش میروی به شادی
پیوند روح کردی پیغام دوست دادی
بر بوستان گذشتی یا در بهشت بودی
شاد آمدی و خرم فرخنده بخت بادی
تا من در این سرایم این در ندیده بودم
[...]
سوگند من شکستی، عهدم به باد دادی
با این ستیزه رویی روز و شبم به یادی
گفتی: چو کارت افتد من دستگیر باشم
خود با حکایت من دیگر نیوفتادی
چستی نمودم، ای جان، در کار عشق اول
[...]
زُر أرض دار سُعدی یا بارق الغوادی
طُف حول ربع سُلمی یا دارع البوادی
غافل مشو ز سوزم چون آه سینه دیدی
و اندیشه کن ز آتش چون دود گشت بادی
نارُ الهموم هاجت من قلبی اشتغالاً
[...]
نقد غمت خریدم با صد هزار شادی
روی مراد دیدم در عین نامرادی
مات خط تو بودم در نشهٔ نباتی
خاک در تو بودم در عالم جمادی
اول به من سپردی گنج نهان خود را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.