گنجور

 
آذر بیگدلی

غم نیست دلا در دی، گر توبه ز می کردی؛

بشکن، چو بهار آمد، هر توبه که دی کردی

گفتی: کنمت رحمی، کردی؛ چو زغم کشتی!

ای سست وفا دیدی، کی گفتی و کی کردی؟!

نه کرد و نه خواهد کرد، آتش به نی ای مطرب؛

کاری که تو با جانم، از ناله ی نی کردی

تا دل ز غمت دم زد، کشتیش؛ کنون بنگر

جرمی که زوی دیدی، ظلمی که بوی کردی!

تا کی بجهان جویی، افزونی عمر آذر

خود گوی چه افزودت، این عمر که طی کردی؟!

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode