گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آذر بیگدلی

بزبان حال دارم، گله بینهایت از تو؛

چکنم نمیتوانم که کنم شکایت از تو؟!

بکش و بسوز یارا، دل دردمند ما را؛

بسزای آنکه دارد نظر عنایت از تو

مکن این قدر شکایت ز غمش دلا، مبادا

که کند ببزم وصلش دگری حکایت از تو!

ز فراق غوطه در خون زدم و، ز ساده لوحی

چکنم که باز دارم طمع حمایت از تو؟!

سر خود بگیر آذر برو از میانه شاید

بکسی غم محبت نکند سرایت از تو!