گنجور

 
آذر بیگدلی

اگر نه احتراز از شادی اغیار می‌کردم

به هرکس می‌رسیدم، شکوه‌ای از یار می‌کردم

ز من، بی‌رحمی‌ات کس نشنود؛ چون پیش ازین مردم

تو را بی‌رحم می‌گفتند و، من انکار می‌کردم!

به امیدی، که فردا پیش او گویند حال من

به آه و ناله دوش احباب را بیدار می‌کردم

خوشا روزی که چاک سینهٔ اهل محبت را

چو می‌دیدم، خیال رخنهٔ دیوار می‌کردم

اگر طبعش ز من آزرده شد، آذر سزای من

چرا در بزم او، بدگویی اغیار می‌کردم؟!