گنجور

 
محتشم کاشانی

به مجلس بحث از آن خصمانه اغیار می‌کردم

که جانب داری فهم از ادای یار می‌کردم

ز بختم با حریفان کار مشکل شد که پی در پی

به تعلیم اشارات نهانش کار می‌کردم

زبان در بحث با اغیار و دل در مشورت با او

من از دل بی‌خبر نظارهٔ دیدار می‌کردم

سخن می‌گفتم اندر بزم با پهلونشینانش

نظر را در میان مشغول آن رخسار می‌کردم

نوید بزم خاصم دوش باعث بود در مجلس

که بهر زود رفتن کوشش بسیار می‌کردم

رقیبی بود در بیداری شبگردیم با او

که پی گم کرده امشب سیر با اغیار می‌کردم

نهان می‌خواستم چون از حریفان لطف او با خود

بهر یک حرفی از بی‌لطفیش اظهار می‌کردم

در افشای جدل با مدعی از مصلحت بینی

به ظاهر گفتگوئی نیز با دل‌دار می‌کردم

نمی‌شد محتشم گر دوست امشب هم زبان من

میان دشمنان کی جرات این مقدار می‌کردم